مرد باید روی پای خودش وایسته
در ساعت 1 بامداد سه شنبه هشتم دی ماه بالاخره من روی دوتا پاهای خودم وایستادم خوب حالا داستان چی بود. همون طور که قبلا براتون گفته بودم پدر و مادر برای خوابوندن من همیشه مشکل داشتند و هر وقت منو توی تخت می گذاشتند من شروع می کردم به سر و صدا کردن و آواز خوندن. و کلی زمان می برد تا من به این شکل در بیام : این شد که مامان و بابا تصمیم گرفتند که منو روی زمین بخوابونند. ولی این کار هم مشکلات خاص خودش رو داشت. مثلا اینکه نصف شبی نگاه میکردن و میدیدند که من نیستم . حالا باید بگردند و تو تاریکی پیشی شب رو رو توی اتاقا پیدا کنند (میو میو کجایی باز ب...
نویسنده :
کیان و نیکا
11:54