اردیبهشت 96
سلام
همینطوری که دارم روز به روز بزرگتر میشم، به همون نسبت هم شیطون تر و بازی گوش تر میشم. فوق العاده بد غذا می خورم و بیشتر اوقات در حال دویدن هستم. بابایی میگه اگه یک جی پی اس روم نصب کنه بالای ده کیلومتر در روز میدوم.
یک مدتی زیاد پلک میزدم که وقتی رفتیم پیش آقای دکتر طارمی، ایشون گفتند مشکل خاصی نیست. فقط وقتی زیاد به تلویزیون خیره میشم پلک نمیزنم که باعث خشک شدن چشمم میشه.
این رو هم بگم که رابطه خیلی خوبی با خانمها دارم من باب مثال، من همیشه با دکتر رفتن مشکل دارم و با کلی زور و گریه دکتر میرم. اما یک روز که یک سرماخوردگی کوچولو داشتم وقتی رفتیم مطب دیدیم که دکتر همیشگی نیست و بجاش یک خانم دکتر دیگه کشیک وایستاده. هیچی دیگه ورق برگشت. اینقدر با خانم دکتر خوب همکاری کردم که نگو. تازه بعدشم همی میگفتم : چقدر دکتر کیف دادا منو دیگه نبرید پش آقای دکتر من خانم دکتر رو دوست دارم. مدام هم میگی خانم دکتر گفته کیان باید شربت بخوره. حالا هرچی مامان و بابا میگن که بابا دیگه خوب شدی شربت نمیخواد . من هی اسرار میکنم که نخیر خانم دکتر گفته باید من شربت بخودم
این از وصف حالم. حالا بریم سراغ عکس ها.
یک روز بارونی بسیار دل پذیر در باغ پرندگان الوند قزوین. از اونجایی که بارون می آمد بجز منو بابا هیچ کس دیگه تو باغ نبود. خیلی کیف داد:
دیگه اینکه باغچه خونمون خیلی قشنگ شده. نهال گیلاسی هم که امسال به جای کاج خشک شدمون کاشته بودیم گرفته :
عمو احسان هم که داره ازدواج میکنه برای خودش یک ماشین خریده تا دیگه مستقل باشه. اینجا من هم دارم زیر چرخ ماشینش تخم مرغ میشکونم که چرخش براش بچرخه. عمو احسان ماشینت مبارک. گرچه من همیشه میگم این ماشین سفید بزرگ منه، چرا عمو احسان سوار میشه. بریم دعواش کنیم
و اما مهمترین اتفاقی که توی اردیبهشت ماه اتفاق افتاد انتخاب مجدد آقای دکتر روحانی به مقام ریاست جمهوری بود که خیال همه مردم را حداقل برای چهار سال راحت کرد. بعد از این اتفاق همه مردم به خیابونها آمدند و جشن و شادی گرفتن.ما هم با وجود اینکه خیلی شلوغ بود ولی رفتیم تو خیابون برای تماشا.
هوا که گرم میشه فصل بیرون رفتن و بخور بخور شروع میشه
بفرماید نون خامه ای، اون هم با دست پخت مامان متین جونم
این دوتا عکس آخر هم تقدیم به بابایی که از سر کار آمده من هم کیف و عینکش رو برداشتم دارم اداشو در میارم