آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 17 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

تعطیلات در تبریز

1396/5/4 14:37
نویسنده : کیان و نیکا
447 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستان. چند هفته قبل یک نگاهی به تقویم انداختیم دیدیم وای چند روز تعطیله، آخ جون. راضی گفتیم چکار کنیم چکار نکنیم تصمیم گرفتیم که بریم به تبریز. چون هم یکی از شهر های قدمیی ایرانه که در زمان اشکانیان ساخته شده و دیگه اینکه پایتخت گردشگری کشورهای اسلامی در سال 2018 هستش. البته باید اعتراف کنم که زمان، خیلی زمان مناسبی نبود چون هم هوا خیلی گرم بود و هم اینکه همه جا خیلی خیلی شلوغ بود.

با این حال دلو زدیم به دریا و گازشو گرفتیم راه افتادیم به سمت تبریز.

شب اول چند تا مرکز خرید رفتیم که به نظر مدرن و تازه ساز بود ،به علاوه پارک ولی عصر که پارک خیلی قشنگی بود. 

 

راستی این شهر بازی رو هم اختصاصی برای من تو هتلمون ساخته بودنچشمک

 

روز دوم با توجه به تعریفهایی که از جلفا شنیده بودیم تصمیم گرفتیم یک سری بزنیم به اوجا. جاتون خالی موقع برگشتن فقط چهار ساعت تو ترافیک جلفا تبریز بودیمشاکی گرچه بابایی بچه بغل دهانش صاف شد ولی در عوض مامانی تونست کلی خرید کنه.

 

روز بعد هم رفتیم بازار تبریز که خیلی با حال و خنک بود تازه بعضی جنسها از جلفا هم ارزونتر بود.

 

یک سری هم به مقبرة الشعرا زدیم:

 

سوغاتی هم از قنادی تشریفات تو چهار راه آبرسان خریدیم. نهار هم همون اطراف توی یک رستوران به اسم هزار دستان خوردیم که خیلی عالی بود. بابایی که حسابی عاشقش شده بود چون فوق العاده فضای نوستالژیکی داشت که به درد ده پنجاهیها می خورد.متنظرمتنظر کوفته تبریزی هم خوردیم که اونم خیلی خوب بود. اصولا ما هر شهری میریم یکی دوتا از غذاهای سنتی اونجا رو تست می کنیم.خوشمزه

 

یک روز هم رفتیم پارک ایلگولی تبریز که خیلی باحال بود.

 

قایق رانی هم کردیم:

 

توی وبلاگ آهان جون عکسهایی از رستوران مظفریه دیدیم که به نظر خیلی جذاب میرسید. گفتیم لابد جایی خوبه که تبریزیها اونجا مهمونی میگیرند.این شد که تصمیم گرفتیم یک بار هم اونجا رو امتحان کنیم. البته مثل اینکه باید از قبل جا رزو میکردیم که ما خبر نداشتیم. ولی با این حال شانسی به عنوان آخرین مشتری اونجا یک جوری جا شدیم. انصافا هم رستوران خوبی بود.

 

یک دوست خوشگلی هم اونجا پیدا کردم به اسم آیلین خانم که خیلی هم شیرین زبون بودند ماشالله . از آشنایی با ایشون کلی خوشحال شدم و یک کوچولو هم خجالت میکشیدم که تو عکس هم کاملا مشهودهخجالتخجالتمحبتخجالت

 

روز آخری هم رفتیم به روستای کندوان که فوق العاده جالب و البته خوش آب و هوا هم بود. در ضمن مغازه های باحالی هم داشت. خیلی ها هم توی خونشون چیزی میفروختندکه خیلی جالب بود.

 

داخل خونهاشون فوق العاده خنک بود و آدم دلش نمیخواست در بیاد بیرون:

 

بعدشم که برگشتیم خونه من مدام تو را غر میزدم که بابا من برنگردیم خونه من قول میدم پسر خوبی باشم. قول میدم دیگه این کارو نکنم. از مسافرت نریمخنده اصلا اونجا (قزوین) که خونه ما نیست. خونه مامان عفته. خونه ما هتله بریم هتل. 

اما خوب چاره ای نبود چون تعطیلات تمام شده بود و باید برمیگشتیم.

این بود خاطرات ما در استان آذربایجان شرقیآرام

پسندها (11)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان ریحانه
20 تیر 96 23:01
سلام آقا کیان گل گلی نگو که فراموشت کردم که اصلا اینطور نیست و خط به خط پستای به روز شدتو با اشتیاق می خوندم ماشالله هزار ماشالله بزرگ شدی و آقایی شدی واسه خودت اگه از شیطونیای من کم شده از شیطنتای شماهم کم شده مثلا من امسال می خوام برم کلاس اول اما دریغ از یه ذره گوش دادن به حرفهای مامان ریحانه عکس اتاقتو دیدم خندم گرفت چون منم از این دست موارد هنوز بسیار دارم انشالله عکساشو میذارم تا بهره ببری همیشه به سفر رفیق چه جای خوبی رفتید تبریز خیلی شهر تمیز و با صفایی چه جاهای قشنگ و زیبایی رفتی حق داشتی خوب نخوای بری خونه منم بودن نمیرفتم همیشه خوش باشی دوست عزیزم در کنار بابا و مامان مهربونت دوست دارم خیلی زیاد
مامانی گیتا جون و برديا جون
21 تیر 96 14:12
به به سفرا بخیر
زهرا
21 تیر 96 23:11
همیشه به سفر و گشت و گذار. خیلی با مزه تعریف می کنین.
ehsan
24 تیر 96 16:10
هانیل
25 تیر 96 18:11
همیشه به سفر و شادی کیان کوچولو💛💜💙💚
مامان آیهان
26 تیر 96 9:10
به به به . چه عکسای خوووووووووووووشگلی. خوشحالم که بهتون خوش گذشته. فقط به قول خودتون حیف که زمان کم داشتین و همه جاهای دیدنیش رو نرفتین. انشالله دفعه بعد که خواستین تشریف بیارین زودتر بگین انشالله در خدمتتون باشیم. متاسفانه روزایی که شما تبریز بودین ما خودمون شمال بودیم
مامان فرخنده
26 تیر 96 11:31
سلام داداش کیان گل همیشه به گردش وشادی چه شهر خوبی هم انتخاب کردید برای مسافرت مخصوصا جلفا که فقط ما خانمها میتونیم درک کنیم چه لذتی داره خرید کردن آقای پدر هم خسته نباشه که همکاری کرد وشما را بغل نمود ای جانم معلومه خیلی توی هتل بهت خوش گذشته بود که دوست نداشتی بیای خونه بوس برای داداش کیان ناز
شادمهر کوچولو
31 تیر 96 9:33
سلام کیان جونم ، خیلی مطلبت جالب بود کل تبریز و ماهم گشتیم انگار...خیلی خوبه که ریز به ریز عکسهاشو میزاری که اگه یه وقتی ماهم رفتیم بدونیم کجاها بریم همیشه به شادی و گردش و سفر
ناهید
2 مرداد 96 13:53
سلام...چه آقا پسری..خدا حفظت کنه گلم