18 تا دندون دارم
خوب حالا دیگه 18 تا دندون دارم ، دوتا دندون مونده تعداد دندونهام تکمیل بشه البته شاید هم اون دوتا دیگه در حال در آمدن باشه ولی خوب چون من به کسی اجازه نمیدم که دندون هامو بشمره بخاطر همین از سرنوشت اون دوتا دندون دیگه اطلاعاتی در دسترس نیست. کم کم دارم بیست و دو ماه میشم و اخلاق و رفتارم هم مدام در حال تغییره، در تمام کارهای بزرگترها باید مشارکت داشته باشم و کسی هم جلو دارم نیست . تازگیها همش میرم تو بغل مامانی میشینم و مدام بهونه میگیرم و اجازه نمیدم مامانی هیچ کاری بکنه. هیچ کاری که میگم یعنی دقیقا هیچی. حتی مامانی یک لیوان آب هم نمیتونه بخوره طفلک به خاطر همین اکثر وقتمو با بابایی میریم بیرون یا میریم توی حیاط بازی میکنیم تا مامانی به کارها برسه. بابایی رو کمتر اذیت میکنم شاید بخاطر اینکه بابایی هم مثل من نی نی میشه و دوتایی شیطنت میکنیم. هر وقت هم مامانی از من میپرسه داداشی کجاست، سریع آقای پدر رو نشون میدم میگم :اینا اینا
بگذریم دیدم چند روز پیش روز جهانی مبارزه با کار کودکانه گفتم بدینوسیله صدای اعتراض خودم رو بگوش همه برسونم، ببینید از من چطوری دارند تو خونه کار میکشند . من که بلد نیستم ولی شما زنگ بزنید 123 بگید که دارن تو خونه از من بیگاری میکشند. بیان نجاتم بدند باور ندارید خودتون ملاحظه بفرمائید:
غذا که می خورند من مجبورم ظرفاشونو بشورم:
صبحانه می خورند من باید وسیله هارو بیارم:
مهمون میاد براشون من باید وسیله بچینم پذیرایی کنم:
گرمشون میشه منو میفرستند بالای پشت بام براشون کولر سرویس کنم:
لوستر اتاق خواب خراب شده بود باز کردن گذاشتن جلوی من میگن تعمیرش کن.اصلا من نمیفهمم بچه رو چه به تعمیرات لوازم برقی:
می خوان برند در در من باید ببرمشون پارک:
اسباب بازیهامم که خودم تنهایی باید خراب کنم:
(عکسهایی که توش می می داره مربوط به گذشته می باشد)
اون وقت من این همه تو این خونه جون میکنم به جای تشکر برمیگردند بهم میگم کیان اذیت نکن بزار کارمونو انجام بدیم خوب پس این همه کار رو کی انجام میده، من انجام میدم دیگه اصلا خدایا این دست نمک نداره اعصابم خورد شد، پاشم برم لباس بپوشم یک سری برم پارک یکم با جناب خان برقصم دلم باز بشه
اول باید کمر بند ایمنی رو ببندیم به این صورت:
بعدش می تونیم از سواری لذت ببریم تازه یاد گرفتم خودم کارت بازیهارو میکشم، تا شارژ کارت هم خالی نشه شهر بازی رو ترک نمیکنم
خوب حالا چند تا عکس از رونیا جون دختر دایی براتون بزارم که خیلی دلمون براش تنگ شده بود. ولی این روزها بیشتر از گذشته میتونم ببینمش
اینجا هم تو زیر زمین خونه مامان فخری داریم با رونیا چیپس می خوریم. البته من بر خلاف رونیا خیلی اهل جانگ فود نیستم هینطوری به هوای رونیا یکم خوردم
اینجا هم که تازه از خواب پاشدم چشمام پف کرده باحال شده
این هم عکس پایانی این پست