آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

دریا رو هم دیدم (2)

1395/5/24 15:23
نویسنده : کیان و نیکا
2,157 بازدید
اشتراک گذاری

این آقای پدر تازگیها خیلی گرفتاره اینقدر نیومد خاطرات سفر منو بنویسه که بیشتر خاطرات یادش رفتشاکی جواب نظر های ملت رو هم نداده همینطوری مونده .الانم که دارند برای جشن تولد من آماده میشند هیچی دیگه کلا خاطرها پریدشاکی بریم ببینیم چقدر از خاطرهامون یادمون موندهمتنظر

اگه اشتباه نکنم اینجا باید همون منطقه سرولات باشهمتفکر

سرو لات

سرولات

 

این هم عروس و مادر شوهرخندونک

 

یک روز هم رفتیم موزه رامسر که جای باحالی بود .هوا هم نمه بارونی میزد که خیلی لطیف شده بود. مامانی میگفت این کاخ شاه که میگفتن پس چرا اینقدر کوچیک بود خندونک راست هم میگفت بعضی از ویلاهایی که ما اونجا میدیدیم از کاخ شاه بزرگتر بودخنده

کاخ رامسر

کاخ رامسر

کاخ رامسر

(همانطور که در عکس هم پیدا ست من توانستم دوباره به می می دسترسی پیدا کنمقوییک شب بابایی می می من رو سوراخ کرد که دیگه نخورم . خودش رو نصف شبی می می کردم شیطان دیگه بعد از اون جرات نمیکنه راجب می می خوردن من حتی نظر بدهخندهخندهخندهراضی)

 

اینجا هم دارم خورم رو شارژ مجدد میکنم برای آواز خوندن و قدم زدن تو باغ موزه:

 

اینجا هم رفته بودیم لب ساحل چون هوا سرد بود بارون میامد، دیگه آب بازی نکردم. تا میرسیدیم میرفتم پیش صندق عقب ماشین عمو میگفتم عمو بیل بیل یعنی عمو زودی اون بیل و فرقون رو بده می خوام بازی کنممحبت

 

بارون هم که زیاد شده بود باز دست از بازی بر نمیداشتمچشمک

 

صبح ها مامان و بابا منو خواب میکردند دو نفری میرفتن لب ساحل زیر نم نم بارون قدم میزندمحبتمحبت.عمو احسان هم لب ساحل مدیتیشن می کردسبز

 

روز آخری هم رفتیم بندر کیا شهر که اسکله خیلی جالبی داشت و قدم زدن روی اون خیلی حال میدادمحبت

بندر کیاشهر

 

ولی خوب سواری حالش بیشتر بودخندونک

اسکله کیاشهر

 

این هم از ساحلش

بندر کیاشهر

 

نهار رو هم تو پارک جنگلی کیاشهر خوردیم که پارک خیلی خوبی بود:

پارک جنگلی کیاشهر

 

من هم از فرصت استفاده کردم و از طبیعت اونجا کلی عکس انداختم (مثلاچشمک)

پارک جنگلی کیاشهر

 

خانم حلزون یکم سرتو بیار بیرون می خوام ازت عکس بگیرمخندونک

پارک جنگلی کیاشهر

 

بعد نهار هم گازشو گرفتم و که زودی بریم قزوین ولی چون ترافیک بود آخر شب رسیدیم خونه. 

در کل سفر خوبی برای من بود. پسر خیلی خوبی بودم و نسبتا کم اذیت کردم تمام مسیر هم تو ماشین بابا رضا بودم  و خیلی به مامان و بابا کاری نداشتم . پدر مادر های عزیز ما رو بیشتر سفر ببرید لطفاخجالت

این هم عکس پایانی:

کیان بصیرت

بوسبوسبوسبوس

پسندها (12)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

دخترخاله
25 مرداد 95 10:14
عکسات خیلی قشنگ بود کیان جان/ تولدت هم پیشاپیش مبارک باشه
ehsan
25 مرداد 95 17:42
.....فقط یکی از عکس هارو اشتباهی گفتی عموجون
شادمهر کوچولو
26 مرداد 95 12:06
سلام کیان جوووووووون همیشه به گردش و سفر و شادی باشی الههههههی
شادمهر کوچولو
26 مرداد 95 12:07
راستـــــــــــــــــــــــــــــــــــی! تولدت پیشاپیش مباااااااااااااااااارک انشالله 200 ساله بشششششششششی
مامانی گیتا جون
26 مرداد 95 13:59
کیان جون عکسات بی نظیر بودن
مامان فرخنده
27 مرداد 95 8:51
میلادت ای دوست مبارک باشد پیوسته دلت شاد سعادت باشد هر سبزۀ سبز رنگ بهارت باشد راهـت سپید راه عــدالـت باشد چـــشـــم شــادی نگارت باشد ایــــــزد پـشـت و پـناهت باشد میلادت ای دوست مبارک باشد دلـشاد ازین اهل جماعت باشد كيان جون تولدت مبارك 200 ساله بشي عزيززززم
کیان و نیکا
پاسخ
مرسی
ناهید
27 مرداد 95 12:00
از قضا روز تولدت رسیدم..ولی هنوز عکسی از تولدت نذاشتی....تولدت مبارک کیان جون... انشالا صد و بیست سالگیتون...
مامان مهدیه
28 مرداد 95 10:22
عکسها خیلی زیبا بود.امیدوارم تو شهر ما بهتون خوش گذشته باشه.همیشه شاد باشین
مامان الی
28 مرداد 95 12:02
انشالله همیشه به گردش و شادی گل پسر
خاله امیرحسین
6 شهریور 95 23:05
انشا.. همیشه به سفر عزیزم
مامان فدیا
9 شهریور 95 10:06
به به همیشه به سفر اما حیف که همش بارووون بووود چون مطمعنن شما هم مثل ادرین از بازی کردن تو دریا خیلی لذت میبردی