قاروق گیری یا تل گیری
داستان از اینجا شروع شد که هفته قبل عمه و دختر عمه بابایی آمده بودن قزوین مهمون بابا رضا بودند. من هم مثل بچه های خوب داشتم ازشون پذیرایی می کردم و حسابی دل بری میکردم. بعدش یک هویی بابا متوجه شد که چشمهای من داره اشک میزنه. پرسید کیان جون حالت خوبه. من چیزی نگفتم . چند دقیقه بعد زدم زیر گریه و هی میگفتم بریم خونمون بریم خونمون. شب که شد دیگه هیچی نخوردم و کم کم شروع کردم به تب کردن. تا صبح نخوابیدم . من معمولا شربت خیلی دوست دارم اما حتی شربت رو هم که میاوردن جلوم برای خوردن شدیدن گریه میکردم. حتی آب هم نمی خوردم. شیاف هم خیلی تاثیر آنچنانی در پائین آوردن تب من نداشت. فرداشم رفتیم دکتر،شدیدا بی تاب شده بودم، چشمام و بینیم خارش میکرد و بعضی وقتها هم دهنمو به مامانی نشون میدادم. توی مطب هم مدام می گفتم مامان متین بغل، مامان متین بغل. هی میگفتم نوبت ما نشد، نوبت ما شد بریم دیگه. کل مطب رو گذاشته بودم روی سرم و همه به ما نگاه میکردن. بعد از معاینه دکتر هیچ چیز غیر عادی تخشخیص نداد. دوتا آزمایش نوشت که ببینه توی خونم ویا ادرارم عفونت وجود داره یانه. رفتیم بیمارستان مهرگان برای گرفتن آزمایش.اتفاقا بخش کودکانش فوق العاده قشنگ بود ولی خوب بابایی عصاب مصاب نداشت مثل سابق ازم عکس بگیره بزاره تو وبلاگ. توی نتیجه آزمایشها هم چیزی مشاهده نشد تا اینکه بالاخره منجی من پیدا شد.
توی بخش جواب دهی، یک خانم مهربانی بود که بادیدن چشمهای گود افتاده من خیلی ناراحت شد. بعدش به مامان و بابا گفت که یک بچه داره که مقداری از من بزرگتره و چند بار تاحالا همین مشکل براش پیش آمده. ایشون به ما گفت که بچه شما قارق شده و اگه بخواد میتونم آدرس یک قاروق گیر(یا همون تُل گیر ) رو بهتون بدم تا مشکلتون رو برطرف کنه. مامان بابا گفتن: بابا بی خیال ما به اینجور خرافات اعتقادی ندارم. ایشون هم گفت اصلا خرافات نیست یک چیزی تو گلوی بچه شما گیر کرده که اون قارق گیر میتونه با مالش اونو از دهان بچه خارج کنه و هیچگونه کار خاصی و غیر بهداشتی هم انجام نمیده که بخواد نگرانش باشید.مامان و بابا هم که حسابی مستاصل شده بودند تصمیم گرفتند که این کارو انجام بدن. این شد آدرس رو گرفتیم و شبانه راهی شدیم.
اونجا یک خانوم پیری بود که تا گلوی منو دید گفت این بچه قاروق داره. بعدش منو گرفت و گلومو ماساژ داد سپس منو روی پاش سرو ته میکرد و میزد پشتم. چند بار که این کارو کرد. یک دفعه یک چیزی از تو دهان من افتاد پائین. ایناهاش اینم عکسش:
بعدش که رسیدیم خونه اولین چیزی که به مامان و بابا گفتم این بود: ماما پو بده بخولم(مامان پلو بده بخورم). پلو که خوردم بهش گفتم شکولات می خوام بعدش گفتم بستنی می خوام بعدش گفتم شیر می خوام...... خلاصه حسابی خوردم. شب هم بدون درد سر یک کله تاخود صبح خوابدم حتی نصف شب که مامان و بابا می خواستن بیدارم کنند برای خوردن داروهام دیدن که تبم کاملا قطع شده انگار که اصلا هیچ اتفاقی نیوفتاده
فرداشم همون خانم مهربون از بیمارستان تماس گرفت و حال منو پرسید که بهش گفتیم کاملا خوب شدم وازش تشکر کردیم. بابایی روز بعد رفت پیش دکترم و در این مورد باهش مشورت کرد و همچنین با چند تا از دوستاشم که پزشک عمومی بودند مشورت کرد. ولی خوب اونا اعتقادی به قارق گیری یا تل گیری نداشتد و معتقد بودند که همش کلاه برداریه.
آخرش ما نفهمیدیم حق با کیه ولی به هر حال چه سرمون کلاه گذاشته باشند و چه نگذاشته باشند من که خوب شدم و کاملا هم راضی هستم
اگر هم خدایی نکردنه نی نی شما یک همچین حالتهایی رو پیدا کرد:
– کم غذا خوردن بچه ها، یا اصلا نخوردن غذا یا خوردن غذاهای آبکی
– تنگ شدن یکی از چشماشون
– خارندان بینی و کناره های بینی (مالیدن بینی )
– لاغر شدن بچه در طول قارق شدنش
– بوی بد دهان
– بچه به شدت تب میکند. (البته ممکن است ساعاتی تبش قطع شود، اما ناگهان به اوج میرسد)
– در حالی که تصور میشود سرماخورده است، اما آبریزش بینی ندارد.
– گلوی بچه خیلی غیرمحسوس، حالت تورم دارد.
– بچه نمیتواند آب دهانش را به راحتی قورت بدهد.
– کاملاً بیحوصله است و به خندهدارترین چیزها واکنشی نشان نمیدهد! (این یکی واقعاً دردناک است!)
ممکنه که شبیه من شده باشد. اصلا جای نگرانی نیست با پیدا کردن یک تل گیر ماهر خیلی سریع نی نی شما خوب میشه اما یادتون باشه که اول دکتر برید تا مطمئن بشید مشکل دیگه ای نباشه
خوب بخشید که خستتون کردم گفتم شاید تجربه مفیدی باشه. با این عکس یک سالگیم این مطلب رو تمومش میکنم میکنم:
الهی که هیچ وقت مرض نشم
پاورقی: خدمت دوستانی که در مورد آدرس سوال فرموده بودن عرض کنم که در سال 95 ادرسشون بود قزوین خیابان نواب صفوی سر کوچه مجتمع ادارات. اما من به شخصه واقعا نمیتونم بگم که آیا این کار واقعا درست است یا خیر. امید وارم که همه بچه ها سلامت باشند.