نوروز سال 1400
نوروز امسال هم مثل نوروز پارسال خبری از بوی عید نبود نه مهمونی آمد نه مهمونی رفت و نه مسافرتی فقط یکی دوبار رفتیم و در طبیعت یک دور کوچیک زدیم. حتی سیزده به در هم توی حیط خونه برگزار شد. تنها چیزی که باحال بود خود من بودم تا حالا که پنج تا دندون دارم و یک فک قدرتمند که باهش میتونم هر انگشتی رو سوراخ کنم😁 الان فقط یک نفر رو می خوام که دستمو بگیره و مدام توی خونه راه برم خیلی بانمک شده و کارهای باحالی میکنم. هرکاری داداش کیان بکنه من هم باید انجام بدم. مثلا میرم سر کتاب دفترش میشینم و انگشتم رو میکشم روی کتاب و با صدای بلند درس می خونم. البته فقط خودم میفهمم چی دارم میگم. یا تلفن رو میزارم در گوشم و شروع میکنم به صحبت کردن. ولی با حال ترین تقلیدی که انجام دادم و مامان و بابا از خنده ترکیدن این بود که یک روز وقتی مامانی رفت و پای آب سرد کنه یخچال آب خورد، پشت بندش من هم لیوانم رو از توی کشوی آشپزخونه برداشتم و رفتم پای یخچال ، کنارش ایستاده و در حالی که لیوانم رو به در یخچال می کوبیدم با داد و فریاد به یخچال می گفتم: آ بیدی مَ (آب بده به من) و یخچال بیچاره هم هیچ واکنشی نشون نمیداد. روایت است که مامان متین با دیدن این صحنه از شدت خنده روی زمین ولو شده بود. حالا بریم سراغ عکسها:
این از سفره هفت سین:
و این هم از گلهای توی حیاطمون:
یک روز هم با خاله مریم رفتیم طبیعت گردی:
این سه چرخه چوبی رو هم بابا رضا درست کرده تا بتونم باهش راه رفتن تمرین کنم:
اینجا هم داداش کیان داره تخم گلهایی رو که مدرسه بهشون داده توی گلدون میکاره:
تصویر این هیلکوپتر بیچاره رو در ذهنتون داشته باشید:
این پره ها و برد الکتریکی هم بقایای همون هلیکوپتره در چند ساعت بعد می باشد. به همراه مهندس کیان که یک جورایی داشته طراحی معکوسش می کرده و به این شکل در آمده است.😂
سیزده به در رو هم که گفتم در حیاط خانه بابا عباس برگزار گردید به همراه جوجه دست پخت دایی حمید.
و دست آخر هم تصویر خودم وقتی شیطنت کردم و دارم اینطوری مثل پیشی نگاه می کنم💖
😘😘😘