خاطرات شیرین کیان ونیکا

قضیه از اینجا شروع شد که در اولین روزهای زمستون 92 من اعلام وجود کردم. این اثر هنری توی عکس پائین متعلق به منه. یعنی دقیقا اون خط صورتی رنگو کنار حرف T من کشیدم. بعد از اون مامان و بابا خیلی خوشحال شدند . چون با اومدن من فصلی جدید در زندگی اونا آغاز شد فصلی که با تموم سختیهاش و دلواپسیهاش بسیار شیرین و دل چسبه. از فردای اون روز کار مامان و بابا شروع شد. ابتدا باید یک دکتر خوب برام پیدا می کردند. خانوم دکتر سوزان ناصری انتخاب اونا بود که واقعاً دکتر خوب و دلسوزی بود. از همینجا بهش سلام میکنم وتشکر بخاطر اینکه از مامانم مواظبت کرد تا من بیام. نه ماه انتظار آغاز شد . بعد دیگه کار مامان و بابا این بودکه هر روزبرن دکتر چ...

سلام کیان هستم. از اینکه تو دنیای شما آدم بزرگا وارد شدم بسیار خوشحالم . قبل از هرچی باید بگم من یک مقدار تو ساخت این وبلاگ تاخیر داشتم.علتشم این بود که آخه مامان و بابا برام اسم انتخاب نکرده بودند. خوب بدون اسم هم که نمی شه وبلاگ داشت.تازه خودمم تصمیم داشتم زود تر از اینا دنیا بیام ولی دیدم بدون اسم یک مقداری نا فورمه. خلاصه به محض اینکه متوجه شدم بابا و مامان برام اسم انتخاب کردن با یک حرکت غافلگیرانه فرداش به دنیا آمدم.