آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 4 سال و 12 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

من می خوام بیام عروسی

1393/6/23 15:25
نویسنده : کیان و نیکا
1,230 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب عروسی امید و مریم بود.یعنی عروسی پسرخاله بابای

من هم خوشحال بودم که به اولین عروسی زندگیم میرفتم. شب شد و همگی آماده شدن برای رفتن به عروسی اما مریم خاله خودم آماده نشد. گفتم خوب حتمی شیطونی کرده عروسی نمیبرنش متفکر. اما موقع رفتن که شد دیدم همه رفتن و منو گذاشتند پیش خالهعصبانی اییییییییییییی پس من چی. منم می خوام بیام عروسی  . اصلا حالا که اینجوری شد منم یک سره گریه میکنم تلافیشو سر خاله در میارم.حسودگریه.

در عوض امروز که پاتختیه. مامان بی خیال شد موند خونه نرفت پاتختیشیطان. خوب شد دلم خنک شد. حالا دیگه منو عروسی نمی برید.

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

احسان
25 شهریور 93 12:27
عمو جون ناراحت نباش .... عروسي باشه خودم ميبرمت... باباتم نميبريم 2نفري ميريم
کیان و نیکا
پاسخ
ایشالله عروسی خودت عمو جون
رومینا
3 مهر 93 9:37
الهی کیان جون عزیزم ما مامان و باباها گاهی اوقات مجبور میشیم به خاطر شماشازده ها این کار رو انجام بدیم . دوستت رادوین هم همبنطوره میزاریم پیشش مامان بزرگ و بابابزرگش
خاله ی ادیب اینا
5 مهر 93 23:13
چقدر شبیه هم هستید شما دو تا! ماشالله چقدر مو داره آقا کیان! ادیب ِ ما هنوز موهاش کم هست!
مــــــامـــــانی
12 مهر 93 23:44
با سلام واقعا شباهت زیادی به پدر دارد البته اگر تصویر برای پدر باشد
کیان و نیکا
پاسخ
آره مهدیا بابایی