نیمه اول شهریور 96
سلام به همه دوستان.
خوب یک خبر بد دارم و اون اینکه سمت بابایی توی شرکت عوض شده و در نتیجه سرش حسابی شلوغه و دیگه مثل سابق الاف و بی کار نیست که بشینه واسه من تو شرکت وبلاگ بنویسه در نتیجه از این به بعد وبلاگ من با تاخیر بیشتری آپدیت خواهد شد.
و اما یک خبر بدتر از اون اینکه اول شهریور مادر بزرگ مامان متینم فوت شد و به این ترتیم من یک دونه دیگه از جد بزرگوارامو از دست داد. به بابایی میگفتم : یعنی الان مادر بزرگ پرواز کرده رفته تو آسمونا
خدا رحمتشون کنه
و اما از خبر های خوب اینکه با مامان فخری اینا یک سفری هم به شمال داشتیم و من اونجا کلی ماسه بازی کردم و حسابی بهم کیف داد.
قایق سواری هم کردیم البته چون هوا خیلی دم داشت تو عکسها خیلی درب داغون بنظر میرسیم
دایی خمید(دایی حمید) هم مدام به آقای ناخدا می گفت تند برو . بعدشم مامانی میترسید جیغ میزد میگفت نه آهسته برو
یک روز هم رفتیم منطقه آزاد انزلی برای خریدو ولی خوب با بچه کوچیک خرید کردن زیاد حال نمیده
در ضمن قیمتهای جلفا که سری قبل رفته بودیم از انزلی بهتر بود.
کلی هم تو چمخاله گشتیم و تفریح کردیم:
کلی هم بارون آمد و نشد که ما زیادبیرون بریم ولی در عوض هوا فوق العاده لطیف و دلپذیر شده بود.
این هم عکس پایانی زیر بارون:
دفعه بعد با خبر های نیمه دوم شهریور ماه میام که همشون هم شاد شاده