آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

نیمه دوم شهریور 96

1396/7/24 17:24
نویسنده : کیان و نیکا
455 بازدید
اشتراک گذاری

وای که چقدر بد آدم نتونه به موقع وبلاگشو بروز کنه و از اون بدتر اینکه نتونه به وبلاگ دوستاش سر بزنه.غمناک

اما خوب چاره ای نیست سر سری هم که شده باید یک طوری وبلاگ رو نوشت دیگهراضی

این روز ها فوق العاده لج باز شدم و دوست دارم با همه چی مخالفت کنم و قدرتم رو به رخ بکشم. ولی در عین حال فوق العاده مهربون و دل رحم هم هستم. یک روز سر انجام ندادن کاری با بابایی حسابی در گیر شدم و وقتی دیدم که زورم بهش نمیرسه دستشو گاز گرفتم.تعجب ولی بعدش وقتی جای دندونهامو روی دست بابایی دیدم یهو به خودم آمدم زودی گفتم باباجون ببخشید نمیخواستم گازت بگیرم و شروع کردم به گریه کردن. اینقدر که بابایی دوساعت تمون داشت ناز منو می کشید و مدام بهم میگفت اشکال نداره زودی خوب میشه.خنده حتی تا چند روز بعد هم دست بابایی رو چک میکردم تا مطمئن بشم که دستش خوب شده باشهمحبت

این از خصوصیات اخلاقیم حالا بریم سر اتفاقات نیمه دوم شهریور:

اول از همه باید بگم که یک عروسی خیلی خوب داشتیم و اون عروسی عمو احسان با افسانه خانم بود.البته عکسهای قابل پخش زیادی ازش ندارم که براتون بزارم.

 

بعدش براتون بگم که مامان متین هم برای گرفتن فوق لیسانسش تو دانشگاه آزاد قزوین قبول شد. بغل اینجا هم ما با هم رفتیم دانشگاه تا ثبت نام بکنیم:

توی دانشگاه خیلی منو تحویل گرفتن. تازه توشم مثل پارک بود و منو بابایی تا مامان کارثبت نامشو بکنه کلی اونجا بازی کردیم.

(اگه منو تو عکس پیدا کردیدچشمک)

 

دیگه اینکه از آخرین روزهای گرم تابستون استفاده کردم و تا میتونستم بازی و تفریح کردم:

 

این دوتا عکس آخری هم مربوط میشه به دوچرخم که خیلی دوستش دارم و تو روندنش حسابی مهارت پیدا کردم:

بوسبوسبوسبوسبوسبوس

 

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

شادمهر کوچولو
26 مهر 96 12:30
کیان جون عروسی عموت مبارکهههههه الهی خوشبخت بشن آفرین به مامانیت برا درسش و آفرین به باباییت برا گردوندنت من که زیاد گشت و گذار نداشتم راستی اگه میخوای صبحهای زود بری مهد یا باید مثل من با خواب بری یا شبها زود زود بخوابی تا بتونی صبح بیدار بشی بری مهد...
رومینا
28 مهر 96 16:25
کیان جونم همیشه شاد باشی گلم
ehsan
29 مهر 96 17:43
عموووووووو جوووووون
مامانی گیتا جون و برديا جون
30 مهر 96 13:43
به سلامتی مبارک باشه کیان جون معلومه حسابی اون شب اتیش سوزوندی و خوش گذروندی
مامان مهدیه
4 آبان 96 15:58
سلام آقا کیان ماشالا خیلی بزرگ شدی.چندماهی بود ندیدمت.قبولی مامان جونت مبارک