تخت فوری
پری روز بابایی رفت از تو انباری یک رادیاتور خیلی گنده آورد بالا. می گفت چون به خاطر کیان شبها باید روی زمین بخوابیم و روی زمین سرده، بهتره که یک رادیاتور گنده ببندیم تو اتاق کیان که اتاقش از اتاقای دیگه گرمتر باشه.
مامانی هم گفت: حالا این چه کاریه می خوای همه جارو داغون کنی که رادیاتور عوض کنی. اگه یک تخت کوچولو هم سطح تخت خودمون میدادیم نجار درست می کرد می گذاشتیم تو اتاق خودمون شبها کیان پیش ما می خوابید بهتر بود.
این شد که بابایی گفت اطاعت سرورم الانی یک تخت درست میکنم. اجی مجی لا ترجیبعدش رفت بالای پشت بوم و از بقایای یک میز تلوزیون ام دی اف که دیگه استفاده نمی شد در عرض یک چشم بهم زدن یک تخت درست کرد و آورد گذاشت کنار تخت خودشون.
اینم عکسش ببینید چه قشنگ شد
به این میگن تخت خواب فوری.کاشاز خدا یک چیز دیگه می خواستم
بعدش شب که شد منم رفتم توش کنار مامانی خوابیدم خیلی هم کیف داد.
آخه جدیدا نیاز نیست روی پای مامانی بخوابم. سشوآر که روشن باشه خودم خوابم می بره.
فرداشم که از خواب بیدار شدم خیلی سر حال بودم. اینم عکساش