تولد آراد جون
پنج شنبه هفته گذشته دوست خوبم آراد جون به دنیا اومد. آراد جون پسر دوست بابا و مامانه میشه، خوب طبیعی که دوست منم میشه. ببینید چه نازه
عجله آراد جون برای دنیا اومدن از منم بیشتر بود. من 17 روز زود به دنیا آمدم ولی آراد جون بیست روز زود دنیا اومد . افرین به این پسر زرنگ. در ضمن جوفتمونم بریج بودیم. یعنی از همون تو شکمم مامانامون روی پای خودمون وایستاده بودیم. باید به مامان بابای آراد جونم بگم که یک وبلاگ براش درست کنند تا شما بیشتر باهشون آشنا بشید. آراد اینقدر مامان و بابای خوبی داره که نگو.
آراد جونو که گفتم حیفم آمد عکس دخمل دایی نازم رونیا جونو نزارم.
اینم رونیا جون تو لباس محلی:
از دوستان که بگذریم خودم خیلی وقته که عکس نگذاشتم تو وبلاگ. کلی عکس همینطوری مونده . موندم معطل از کجا شروع کنم. خوب یک مقداریشو الان میگذارم یک مقدارم هم بعدا. باشه قبول.
اینجا رفتم حموم بوشو بوشو کنم تمیز بشم. دست مامان فخری هم درد نکنه که دو روز درمیون میاد منو میبره حموم.البته به مامانم که بگی من باید هر روز حموم کنم .ولی خوب نمیشه که کوچولوم خوب . ممکنه مرض بشم.
اینجا هم از حموم در آمدم دارم موهامو شونه میکنم:
البته بعضی وقتها از شونه بزرگترها استفاده میکنم:
اینجا هم فکر کنم چیزی به کلم خورده آخه مثل تو کارتونا همه چیز داره دور سرم میگرده. ملاحظه بفرمائید:
کلاهی رو که مامان بزرگ برام بافته بود یادتونه . خوب اینم شالشه که آماده شده. یک برفی بیاد بریم بالا پشت بوم برف پارو کنیم:
خوب یک ژست خوشگل بگیرم حالشو ببرید:
سوتفاهم نشه این شیر مامانمه که ریختن تو شیشه اوقات بیکاری سرگرم باشم.تا حالا دیده بودید بچه سه ماه نیمه خودش باشیشه شیر بخوره. خوب ما اینیم دیگه:
دوتا عکسه همینطوری هم بزارم:
میگم تا حالا دقت کردید که لوپای من از مماخم جلو تره:
خوب دیگه مطالب امروزم خیلی طولانی شد. برای امروز دیگه بسه. در پایان بدینوسیله (یعنی همین عکس زیر) از توجه شما تشکر به عمل می آید:
راستی نظرتون چیه این عکس آخری رو بزارم رو پست ثابت وبلاگم