واکسن چهار ماهگی و کاهش روند رشد
پنج شنبه هفته گذشته اینجانب چهار ماهم رو تموم کردم و رفتم تو پنج ماه. اول صبحی هم مامان فخری به همراه بابا بزرگ اومدن خونه ما. منم خوشحال وخندون بودم که اومدن منو ببرن حموم. ولی بعدش دیدم که دارند لباس تنم می کنند که بریم در در. من حسابی خوشحال شدم و کیفم کوک بود. بدین صورت:
خلاصه خوشحالو خندون بودم که یک هو..... دیدم از مرکز بهداشت سر در آوردیم. اونجا اول منو وزن کردن و همونطور که ماما نو بابا حدس میزدند سرعت رشدم خیلی کند شده بود.منی که دوماهگی 5.500 بودم بعد از دوماه تازه وزنم رسیده بود به 6.100. خوب بچه ای که به حرف مامانی گوش نده درست شیر نخوره همین میشه دیگه. هیچی دیگه مامانی خیلی ناراحت شد. بعدشم یک آمپول گنده کردن تو پام .آی درد گرفت.منم تا میتونستم جیق زدم و کل مرکز بهداشتو گذاشتم روی سرممممممم
بعدش که منو آوردن خونه یکم تب کردم شدم این شکلی:
دیدید چه درب داغون شدم. اینم جای آمپول:
اون روز مامانم هر چهار ساعت بهم قطره استامینوفن میداد و روی جای آمپول هم یخ خشک می گذاشت. این بود که من زودی خوب شدم . خدایش این یخه خیلی حال میداد .میگی نه خودتون ببینید:
مدام هم این دما سنج رو میگذاشتن دهنم ببیند دمای بدنم چنده .انگاری دماسنج نباشه من خودم نمیفهمم داغم یا نه. منم یک خورده دما سنجو تجسس میکردم:
بعدشم تلاش میکردم بخورمش . حالا سرش کجا بود تهش کجا بود دیگه نمیدونم
فرداشم که بابایی و مامانی که خیلی ناراحام بودند نشستن با هم در مورد اضافه نکردن وزن من کلی فکر در وکردن و آخرشم به این نتیجه رسیدن که منو ببرند پیش دکتر حبیبی تا به هرقیمتی شده با زور ویتامینو خلاصه فیتنس اکتیویتیو هرچی که بشه یک طوری میزان رشد منو درستش کنند.
بنده هم از این قضیه استقبال کردم:
این بود ماجرای چهار ماهگی من