شش ماهگی
هی گفتن شش ماه بشه، شش ماه بشه من فکر کردم چی می خواد بشه. همین روز اولی منو برداشتن بردن مرکز بهداشت دوتا آمپول گنده به جفت پاهام زدند نامردا. اینقدر درد گرفت که نگوتازه شبشم که تب کردم مامانو بابا مجبور شدن که نصف شبی پاشویم بکنند
ببینید جای آمپولش چقدر گندست:
منم لج کردم هرچی بهم میدادند فوت میکردمآخه فوت کردنم بلدم. اینطوری:
البته اینم بگم بعد از شش ماهگی یک چیزهایی هم تغییر کرد مثلا شیر خشک کمکیم از سوپرامیل یک به سوپرامیل دو ارتقا پیدا کرد یا شربت کلسیم هم مارکش عوض شد
همچنین با توجه به اینکه استفاده از میکسر برای درست کردن سوپ نوزاد ممنوع می باشد(نمدونم چرا؟)
مامانی رفت برای یک دونه کوشت کوب برقی خرید و با اون برام سوپ درست کرد:
جاتون خای چه سوپ خوش مزه ای هم شد به به. چون دفعه اولی بود که من سوپ مرغ میخوردم میخواستند که فقط چند تا قاشق بهم سوپ بدند اما من اینقدر که جیقو داد زدم مجبور شدن که همه کاسه سوپ رو بدند من بخورم. منم همشو تا آخر خوردم:
ببینید چه با حال می خورم
راستی ضمن خسته نباشید به مامان های عزیز و باباهایی که در امر خونه تکونی به مامانها کمک میکنند (که البته شنیدیم بعضیها کمک نمیکنند) باید بگم که ما هم مشغول خونه تکونی هستیم و من هم در این امر سهیمم. میگید نه بفرما اینم عکس . رفتم بالای نوردوون، دست مال گرد گیری هم تو دستم:
فقط راستشو بخواد بد جوری وسوسه شدم دستمالرو بخورمش
دیگه اینکه بعد شش ماهگی بی بی والکر هم سوار میشم.
خوب اول آینشو تنظیم کنم:
خوب فرمونشم که میزونه:
خوب اگه استارتشم پیدا کنم دیگه حرکت میکنیم:
خوب اون که سوئیچش پیدا نشد بریم یکم ماشین سواری کنیم:
اصلا میدونید چیه از همه اینا باحال تر چیز سواریه یعنی همون بابا سواری . میگید نه ببینید چه کیفی میده. به به به به
به به خدایش عجب چیز یعنی عجب بابایی پیدا کردم
خدایش این بابایی تو خندوندن من خیلی پر تلاشه:
خوب حالا چند تا عکس بزارم حالشو ببرید:
آرنولد رو میشناسید من کیانشونم
خدایشش بازو هارو داری
این آقا پسر رو هم داشته باشید:
حالا دوتا عکس کارت پستالی:
قربونتون بشم همتونو دوست دارم