غذای خود را چگونه میل کنیم
قبل از اینکه وارد بحث غذا بشیم دو تا عکس از تو شهر بازی براتون بزارم:
اولش سوار این ماشین خوشگل شدم که خیلی باحال بود . بعدش رفتم سوار یک ماشین دیگه شدم که اون هم با حال بود. ولی بعدش بابایی رفت و به اون آقاه پول داد و اون آقا هم آمد و یک کاری کرد که ماشینه هی تکون تکون میخورد. خوب اگه می خواد پیاده بشم مثل آدم بگید پیاده شو چرا هی ماشینو تکون تکون میدید نخندید خوب هی ماشینه تکون تکون میخورد من هم دوست نداشتم.
بعدشم که عباس دائی همه فامیل رو مهمون کرده بود جاتون خالی به همه خیلی خوش گذشت ولی خوب به من که چیز زیادی نرسید. فقط چند تا پاتک کوچولو به میز غذا زدم. یک مقداری هم آب کباب نوش جان کردم
واما غذای خود را چگونه نوش جان کنید:
من بیشتر وقتا پسر خوبی هستم و غذامو خیلی خوب میخورم. اینجا دارم به بابایی میگم بده بده بده:
به به به چه سوپی مامانی درست کرده
دست آخر هم که سیر میشم اینجوری میشه:
(یکی بیاد دور دهن منو پاک کنه)
بعضی وقت ها هم دوست دارم خودم غذا بخورم:
که در نهایت یک همچین وضعیت هولناکی بوجود میاد:
ولی بعضی وقتها لج میکنم و اصلا چیزی نمیخورم. هرچی رو هم که بیارن جلوم یا میزنم زیرش یا اگه زورم نرسه با دهنم فوت میکنم روی لباسهام بعدشم که موفق به گرفتن حال مامان و بابا شدم بهشون میخندم:
و نتیجم اینکه وقتی هفته گذشته رفتیم پیش دکتر حبیبی برای چکاب. بهمون گفت که من خیلی خوب وزن نگرفتم و برای همین هم دوتا آمپول گنده ویتامین دی برام نوشت به علاوه کلی شربتهای جور واجور که بعضی هاشم بوی ماهی میده.
تازه خانمان سوز هم هست . چون اولا من دوستشون ندارم. دوما وقتی میزنم زیر قاشق و اون شربته که شکل ماهی داره میریزه رو فرش کل خونه بوی ماهی میگیره و مامانی از بوی ماهی خفه میشهو سوما بابایی برای خریدن این شربتان جفت کلیه شو داروخونه گرو گذاشته
نتیجه اخلاقی: بچه های خوب غذا هاتونو خوب بخورید و مامان بابا ها رو اذیت نکنید وگرنه مثل من مجبور میشید آمپول گنده بزنید و هی شربت بخورید
دفعه بعد با خبر های دست اول از تولدم میاد