دندونهای بالا و گفتن کلمه بابا
سلام
سرم شلوغه، وقت نمی کنم به سایت سر بزن.
عرض کنم که بیشتر از یک هفته میشه که دندونهای بالایی اینجانب جوانه کرده و داره میاد بالا. نه ببخشید داره میاد پائین. یعنی الان با چهار تا دندون میتونم هر چیزی رو گاز بزنم و بخورم.
ملاحظه بفرمائید:
و این هم از کاربردهاش:
روز عید فطر با مامان فخری اینا و مامان عفت اینا رفتیم بیرون شهر که البته زیاد عکس نگرفتیم.
من کلی اونجا شیطونی کردم و بهم خوش گذشت. مخصوصا وقتی سوار عمو احسان شده بودم:
یک شب هم که هوا خیلی خنک بود رفتیم پارک و خاله برام یک بادکنک دوست داشتنی خرید که البته عمر کوتاهی داشت:
این هم یک باد کنک دیگه که چند دقیقه بیشتر تو دست من دوام نیاورد:
خوب حالا یکم از کارهام براتون بگم . البته الان یک مدلی شدم که بیشتر از کارهام فیلم میگرند تا عکس. چون فیلمهاش با مزه تره. ولی خوب تو سایت مجبورم از عکس استفاده کنم که صد البته جذابیت فیلم رو نداره . چاره ای نیت دیگه
بعضی وقتا شیطونه گولم میزنه وقتی که مامان یا بابا میخوان پوشکمو عوض کنند یک دفعه فواره ام رو روشن میکنم و همه جارو آب یاری میکنم. بعدشم وقتی بزرگ تر ها مستاصل میموند چه کار کنند من هم قه قه بهشون می خندم. البته چون تو اون موقع عصبانی هستند، عکسی از لحظه وقوع جرم موجود نمی باشد ولی بابایی از اثرات جرم یک عکس به عنوان مدرک جرم گرفته که خدمتتون ارائه می کنم:
(البته اون پتو صورتیه هم راهی خشک شویی شد)
دیگه عرض کنم خدموتتون که علاقه زیادی به باز و بسته کردن انواع در دارم.در جعبه، در کمد، در اتاق، در خونه، در پارکینگ، در دروازه در........
(در تعجبم چطوری این در به این عظمت با اراده من جابجا میشه)
همچنین به خوردن کیف مامانی نیز علاقه زیادی دارم:
(تو این عکس موچمو گرفتید)
و از اونجایی که هیچ کس پیدا نمیشه که باهام کار کنه برای چهار دست و پا حرکت کردن خودم بصورت خود جوش به خودم آموزش میدم. به این ترتیب که ابتدا میمیم رو (پستونک) پرت میکنم یک جای دور و بعدش با تلاش برش میدارم و سپس خودم رو تشویق میکنم
(ناگفته نماند که این کار رو هزار بار تکرار میکنم )
ون این هم یک عکس هنری:
یک چیز جالب که یادم رفت بگم اینکه این هفته یاد گرفتم بگم: بابا
طفلک مامانی چند روز پیش هی بهم میگفت کیان جون بگو مامان
من هم با شیطنت می گفتم: بابا بابا
مامانی میگفت آخه کیان جون من کلی زحمت شما رو میکشم. برات غذاهای خوشمزه درست میکنم. بگو مامان
من هم می گفتم:بابا بابا
خالاصه این شد که مامانی من رو به دست بابا سپرد و گفت اسم هر کس رو که صدا میکنی خودش باید از تو نگهداری کنه. پدر بیا این بچه تو تحویل بگیر.