خرید سیسمونی
اصولا خرید سیسمونی هم خیلی لذت بخشه هم خیلی سخته چون از یک طرف وسایل ما بچه ها خیلی خیلی باحال هستند و آدم وقتی میخردشون حسابی کیف میکنه و از طرف دیگه با یک شکم گنده تو خیابونا از این مغازه به اون مغازه رفتن خیلی سخته. دست مامان بزرگمم درد نکنه که همیشه هوای مامان متینو داشت و مواظبش بود. بابا هم که نقش رانده ماشینو بازی می کرد. بعضی وقتا هم پارک ممنوع وایمیستاد وای وای وای
خلاصه بعد از آماده شدن در و دیوار اتاق مامان متین و مامان فخری رفتن و شروع کردن برام سیسمونی خریدن. به به
اول رفتن فروشگاه ارژن برام تخت کمد خریدن. بعدش کالسه کریر رورواک خریدن
بعدش کلی برام لباس نوزادی خریدن. هرچی هم بابای می گفت دیگه بسه مامانی میگفت وای نه بچه لخت مونده الان دنیا میاد
بعدش کلی برام لباس غیر نوزادی خریدن که البته چنتاشو مامان از مکه برام خرده بود چنتاشم بابا قبلا رفته بود انگلیس برام خریده بود. جوفتشونم شانسی پسرونه خریده بودن.البته یک سریاش تو کمد بود دیگه حوصلم نیومد عکساشو بزارم.
بعدش برام کفشو جورابو کلاه خریدن
بعدش برام حوله لوازم بهداشتی و... خریدن
دیگه برام گهواره خریدن. ایییییییییییی گیفتامم که توشه. حالا بعد براتون عکسشو از نزدیک میزارم
دیگه وقتی دیدن همه چی دارم. تاه مزه خرید کردن هم رفته بود زیر دندونشون شروع کردن به خرید چیزای جانبی. مثلا برام کتاب خریدن کیف مهد کودک خریدن و...( آخه مگه من سواد دارم )
بعدش کلی برام اسباب بازی خریدن آلبومعکس خریدن.
اون BMW کوچولوه مال بچگیهای بابام بوده بابا بزرگ براش نگه داشته بوده
و اما این عکسه خیلی ارزش داده تمام این میز صندلی کوچولو هارو و اون تخت خواب کوچولوه رو بابابزرگ با چوب برام درست کرده( دستت درد نکنه بابا بزرگ)
اون عروسک بانمکو که از بالای لوستر هلی کوپتر( ببخشید بالگرد) دست تکون میده خاله مریم گرفته
البته خاله مریم یک چیز خیلی باحالم برام گرفته. میخوام باهش برم مهد کودک دوستامو سوار کنم. البته فقط دخملای خوشگلارو سوار میکنم.
یک ساعت حلزونی هم زدن به دیوار
و در نهایت اتاق من شد این شکلی
با تشکر از مامان بزرگ، خاله، مامان بابا و.. که کمک کردن تا اتاق من آماده شد.