نوروز 96
سال نو مبارک
ما که امسال به خاطر اوخ شدن پای مامان فخری همش مریض داری میکردیم، آخه طفلکی بعد از عمل خیلی اذیت شد.ولی با وجود یک پسر شیطونی مثل من، ماشالله روحیه ها همه عالی هرکی بخواد غصه بخوره کافی که من بپرم تو بغلش، یکم شیرین زبونی کنم و بخندم. اون موقع دیگه تمام غصه هارو فراموش میشه و خنده به لبهاش میشینه
یک مثال از شیرین زبونیهام بزنم:
مثل رفتیم خونه مامان فخری. حالا می خوایم برگردیم خونه.
مامانی: کیان بیا لباس بپوش بریم خونه
من: آخه نمیتونیم بریم
مامانی:چرا نمیتونیم بریم
من : چون مامان نخلی (فخری) نمیزاره ما بریم. میگه اینجا بمونیم
مامان فخری : کیان شما دیگه برو خونتون بزار من هم یکم استراحت بکنم
من: آخه نمیتونیم بریم
مامان فخری: چرا نمیتونید برید
من: گوش کن داره بارون میاد اگه ما بریم بیرون خیس میشیم .مریض میشیم بعدش باید بریم دکتر حبیبی آمپول بزنه
خالاصه بعد از کلی کلنجار رفتن برای لباس پوشیدن وقتی میرسیم دم در میگم یکم صبر کنید.
مامانی: باز چی شده
من: دایی حمید به من گفت تو شب اینجا بمون بریم طبخیه (طبقه) پائین بخوابیم. خوش گفت
هیچی دیگه تو جواب دادن هیچ رقمه کم نمیارم.
خوب حالا برین سر تعطیلات. قبل از عیدبا بابایی رفتیم یک دونه درخت سرو و یک دونه درخت آلبالو خریدیم و توی حیاطمون کاشتیم. من هم حسابی کمک کردم:
بابایی هیچ سالی ماهی قرمز نمیخرید.(به خاطر رعایت حقوق حیوانات و از این جور جنگولک بازیها) ولی امسال بخاطر اینکه من خیلی ماهی دوست داشتم دو تا خرید. البته چند روز از عید نگذشته بود که رفتیم ماهی هارو ریختیم توی یک آکفاریوم بزرگ پر از ماهی قرمز تا خوشبخت بشند
این سفره هفت سین خودمونه:
این هم سفره هفت سین شهرمونه که تو میدون ورودی قزوین گذاشته بودن:
این هم درخت هفت سین پیلوت خونمون:
امسال هم مثل هر سال همه فامیل توی باغی تو هفت سنگان جمع شدیم. که البته عکسهاشو براتون خیلی نمیزارم
این هم هفت سین باغ:
مثل هر سال من هم آخراش خوابم برد
امسال چون من دیگه حسابی بزرگ شده بودم هرجا میرفتم کلی دوست جدید پیدا میکردم و با نی نی هاشون بازی میکردم. بزارید چند تاشونو براتون معرفی کنم:
این خانم ها کیانا و فکر کنم رایکا هستند نوه دختر عمه بابایی:
آقا نیکان پسر پسر عموی بابایی:
رونیکا خانم سه ماه دختر پسر عموی بابایی:
نازنین و رضا بچه های دختر عموی بابایی:
ایشون هم که عرشیا پسر دایی بابایی هستند که با شمشیرم حسابی از خجالتش در آمدم
توی عیدی برنامه غذایی آدم حسابی بهم میخوره باید تا تونستی هرچی گیرت آمد بخوری
خوب بقیه عکسها باشه برای مطالب بعدی. فعلا با این عکس خوش خنده خدا حافظی میکنم