ورود نیکا خانم به منزل
بعد دو شب زیستن در بیمارستان حالا وقت رفتن به خونه بود. جایی که همه بی صبرانه انتظار منو میکشیدن و منتظر بودند که منو ببینند و اولین عکس یادگاریشون رو با من بندازند. 😍
بریم یک گزارش تصویری با هم ببینیم.😀
این لحظه ورود اینجانب به منزل می باشد که به علت برداشتن عکس از فیلم یک مقداری کیفیت تصویر پائینه😊
در لحظه ورود یک عدد گوسفند زبان بسته نیز به طرز فجیعی به قتل رسید که به دلایل اخلاقی از پخش تصاور آن معذوریم. اونجا بود که همون اول کار به خودم گفتم چه خوب شد من آدمیزاد متولد شدم. اگه نوع دیگه ای از خلقت بودم چی؟
و اما این هم لحظه باشکوه دیدار من و داداش کیان:
همانطور که مشاهده می فرمائید داداشی از خوشحالی سر از پا نمیشناسه. قربونت برم داداشی که اینهمه مهربونی😘
این هم باز یک تصویر دیگه در پیلوت خونه:
بعد از اون رفتم به ملاقات اعضای خانواده:
من و بابا رضا
من و بابا عباس
من و خاله
من و دائی حمید
من و بابایی
و دست آخر داداش جونم😘
این بود گزارش از ورود و آشنایی من با خانواده😜