آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 4 سال و 2 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

چهل روزگی

1399/3/29 22:37
نویسنده : کیان و نیکا
374 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه هفته قبل من چهل روزه شدم. به همین خاطر بابایی و داداش کیان رفتند خونه فاطمه زن عموی بابایی و اون کاسه قشنگ کذایی ، که چهل تا کلید هم داره رو از زن عمو جون قرض گرفتند. بعدش مامان فخری آمد خونه ما و منو برد حموم تا با اون کاسه آب به اصلاح چهل روزگی رو روی من بریزه. البته این رو هم بگما ، ما خرافاتی نیستیم ولی از این جور مراسم خوشمون میان چون یک جور تفننه و حال میده.🙂

این هم عکس اینجانب بعد از حموم همرا با کاسه چهل کلید:

کاسه چهل کلید

 

دو روز قبلش هم وقتی 38 روزه شدم رفتیم مرکز بهداشت. وزنم 4200 گرم بود و قدم 54.5 سانتیمتر. قرار شد ده روز دیگه دوباره بریم همونجا چون ی کوچولی وزنم کم بود و باید مطمئین بشیم که خوب شیر می خورم و رشد می کنم. اوایل که دنیا آمده بودم مامان و بابا نگران بودن که چرا من همش می خوابم. من هم برای اینکه نگرانیشون بر طرف بشه تصمیم گرفتم تا اون روی سکه رو به والدین عزیزم نشون بدم.😁 این شد که الان یک مدتی که تمام شب رو بیدار می مونم و تا خود صبح شب زنده داری میکنم.🤗 هر وقت هم که احساس میکنم مامان و بابا کم آوردن و بی خوابی خیلی بهشون فشار میاره با یک لبخند در تاریکی نیمه شب گوشهاشون رو مخملی میکنم.🤣 به این صورت که در عکس پائین میبینید. بابایی ساعت چهار صبح این عکس رو از من گرفته تا بعد ها یادی کنیم از این بی خوابی های شبانه:

بی خوابی شبانه

 

تازه این پایان کار نیست با هماهنگی که با داداش کیان انجام دادم، با طلوع خورشید شیفت کاریمو با داداش کیان تعویض میکنم به این ترتیب که وقتی من می خوابم و مامان بابا هم می خوان که بخوابند، داداشی با یک جهش از تختش پائین میپره و با دو سه تا لگد به شیکم مامان و بابا همراه با داد و فریاد همه رو بیدار میکنه و میگه بسه دیگه صبح شده و وقت بیدار شدنه. مامانی یالا پاشو و برای من صبحانه لاکچری درست کن من گرسنمه صبحانه می خوام. 🤣 هیچی دیگه با همکاری داداشی تصمیم گرفتیم تا مامان و بابایی رو حسابی سرویس کنیم تا به غلط کردن بیوفتند🤣🤣 

از داداش کیان بگم که خیلی منو دوست داره و اینقدر کله منو می بوسه که کلم شده توف خالی😁 هرکی ندونه فکر میکنه کلمو ژل زدم اینقدر تف مالی شده.😀 داداشی اینقدر منو دوست داره که مامان و بابا بعضی وقتها این خطر رو حس میکنند که ممکنه یک روز توسط داداشی خورده بشم. 😀 به این صورت:

خورده شدن توسط داداش

🤣🤣🤣🤣

 

البته این رو هم بگم که داداشی خیلی وقتها از من مراقبت میکنه :

 

اینجا هم داداشی داره برای اولین بار از درخت گیلاس حیاط محصول برداشت میکنه:

گیلاس

 

حالا دوتا عکس جالب از مقایسه دست و پای من و بابایی براتون بزارم:

پای منو پای بابا

دست منو دست بابا

 

راستی یادم رفته بود عکسهای گیف هامو براتون بزارم. گیفت دادش کیانم شیشه شیر آبی رنگ بود که بابای بعد کلی این در و اون در زدن برای پیدا کردن یک گیفت زیبا تصمیم گرفت که برام گیفت شیشه شیر صورتی درست کنه که شبیه گیفت داداشی بشه.

این طرح چاپیش شد:

گیفت نوزاد

 

اینها هم خودشون :

گیفت نوزاد

 

فعلا تا همیجا داشته باشیم تا بعد😘

 

پسندها (10)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

mahyamahya
30 خرداد 99 15:08
ای جونم ماهم‌یه فامیل داریم دوتا خواهر برادرن اسم‌اونا هم نیکا و کیان هست ❤❤ خدا براتون حفظشون کنه❤😘 من شمارو دنبال کردم ممنون میشم دنبالم کنین💙🤗
سیما خاتونسیما خاتون
3 تیر 99 10:04
عکس-روز-دختر-۱۵  
مامان صدرامامان صدرا
12 تیر 99 12:19
❤❤❤
مامان ریحانهمامان ریحانه
12 تیر 99 17:35
هزار ماشالله چه عروسک خوشگلی چهل روزگیت مبارک نی نی کوچولو😍😍😘😘
کیان و نیکا
پاسخ
مرسی خاله