شش ماهگی کروکودیل
بله درست خوندید کروکودیل، این اسمیه که بابایی روم گذاشته 😆 علتشم اینکه هرچی رو که گیرم میاد می کنم تو دهنم، بعد مثل کروکودیل می خوام که به بلعمش. فرقی نمیکنه اسباب بازی، تشک، بالش، آدمیزاد، در، دیوار، ساختمون، کوه، منظومه شمسی، خلاصه هیچی که باشه می خوام بخورم. یک وقتهایی وقتی بابایی بغلم میکنه خوف برش میداره. قشنگ مشخصه با چشمام دارم وراندازش میکنم ببینم چطوری باید بابایی رو بخورم.😁مثلا یک هو گوشش رو میگیرم بعد مثل کرو کودیل سرم رو تکون میدم تا شاید گوشش کنده بشه بخورمش.😂
و اما با پایان شش ماهگی دوباره وقت واکسن زدن رسید و منو بردن که برای بار سوم واکسن بزنم:
اینجا قبل رفتن با داداش کیان یک عکس خوشگل انداختیم:
اینجا هم فردای روز واکسن زدنه و همونطوری که میبینید جای واکسن حسابی قرمز و قلمبه شده. البته من بی تفاوت مشغول خوردن پاهام هستم.😁
البته از نکات مثبت مرکز بهداشت رفتن اینکه، اونجا گفتن که وزنم داره از نموار خودم میزنه بالاتر و به 7900 گرم رسیده و قدمم 66 سانت بود که فوق العاده رضایت بخش بود.👏
و اما یک نکته باحال که جدیدا کشف کردیم اینکه پشت سرم زیر موهام دقیقا مثل مامان بزرگ عفتی یک ماه گرفتگی کم رنگ دارم که این تشابه به نوع خودش خیلی باحاله. این هم عکسش:
گفتم هرچی که گیرم بیاد می خورمش ها. این هم یک نمونه ازش:
و البته اگه چیزی دور و برم برای خوردن گیر نیارم مجبورم پاهامو بخورم:
اینروزها به خاطر کرونا خیلی زندگی سخت شده. از آن جمله داداشی باید تو خونه پای لب تاب درس بخونه و یک نفر هم باید دائم کنارش باشه.
من هم یک گوشه دارم اسباب بازی می خورم تا کلاس داداشی تموم بشه شاید یک شیری هم به من بدن بخورم:
و البته یک روز که واقعا از خونه موندن خسته شده بودیم، زدیم بیرون و از مناظر زیبای پاییزی بهره ای بردیم:
در انتها هم چند تا عکس از خودم براتون بزارم ببینید چقدر بزرگ شدم:
😍