آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

ده ماهگی نیکا خانم

1399/12/22 16:36
نویسنده : کیان و نیکا
367 بازدید
اشتراک گذاری

روز به روز دارم شیرین تر و البته شیطون تر میشم. خیلی خوش اخلاقم، البته تا زمانی که چشمم به خوردنی نیوفته. وقتی خوردنی دست کسی ببینم دیگه کسی رو نمیشناسم. بد جور قاطی می کنم. با عصبانیت داد میزنم: بیدی مهَ، بیدی مهَ ( بده به من، بده به من ). تا خوردنی برام بیارند با خوشحالی سرمو تکون میدم و میگم: به به، به به. وقتی تلفن زنگ میزنه یعنی با من کار دارند گوشی رو بر میدارم و شروع میکنم به زبان عجیب غریبی صحبت کردن. عاشق موبایلم و همچنین عاشق خاله مریم. خاله مریم که باشه بغل هیچکی نمیرم، مگر کسی که لباس بیرونی تنش باشه، آخه بیرون رفتن رو از همه چی بیشتر دوست دارم. تا از در خونه درمیایم بیرون با خوشحالی میگم: در در، در در . وقتی بابا می خواد بره سر کار براش دست تکون میدم و میگم : بای بای. وقتی هم میاد خونه حسابی براش میخندم. حالا بریم یکم عکس ببینیم. 

تا حدودی میتونم وایستم ولی اگه دستم به جایی بند نباشه تعادلم رو از دست میدم:

خانم محقق به همه جا سرکشی می کند:

عاشق رفتن زیر مبلها و صندلیها هستم:

از اونجایی که عید نزدیکه من هم تصمیم گرفتم که در خونه تکونی سهمی داشته باشم.

اینجا هم با داداشی تصمیم گرفتیم بریم بالای نردبان که لوستر رو تمیز کنیم. فکر کنم کمتر کسی به یک بچه ده ماه اجازه بده که بره بالای نردبان😁

البته خراب کاری هم زیاد میکنم. هرچی مامان این پرده هارو مرتب میکنه من میام داغون مکنمشون. هرکی هم دعوام کنه من فقط بهش میخندم.😁

هنوزهم مثل سابق هرچی پیدا کنم می خورم:

چند شب پیش اوق زدم کلی خورده مداد تراش داداشی آمد بیرون😂

مامانی بیا این جارو برقی رو جمع کن تا وقتی من هستم نیازی به این نیست خودم همه جارو تمیز میکنم.😁

با این همه کار خوب خسته میشم. باید یک چیزی بخورم جون بگیرم:

و بعدش از خستگی همونجا خوابم میبره:

اینجا داداشی می خواست سر به سرم بزاره پستونک من رو گذاشته بود رو ماشین کنترلی که من مثلا دنبالش چهار دسته پا بدوم. ولی من خیلی زرنگم تا ماشین  نزدیک می شد، خیلی سریع مال خودمو رو قاپ میزدم از چنگش در میاوردم🤩

 

اینجا هم ماشین واقعی میرونم:

داشته باشید من و بابا رضای عزیزم:

و دست آخر یک عکس به همرا مامان و بابا:

😍😍😍

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان صدرامامان صدرا
11 فروردین 00 15:17
عززززیزززززم 
انگار کوچیک شده ی کیان جونه 😃😍😘خدا حفظش کنه هر دوتاشو ❤❤❤
کیان و نیکا
پاسخ
مرسی . تشکر