شب یلدا و ملاقات با آراد جون
سلام قبل از هر چیز باید چهار ماه ده روزگیمو به خودم تبریک به گم. آخه همه همیشه به مامان و بابا می گفتند وقتی بچه چهار ماهو ده روزش تموم بشه، دیگه همچیش میزون میشه و از اذیت و آزار خبری نیست. مامان بابا هم بی صبرانه منتظر بودن ببینند این چهار ماهو ده روز که میگن کی میاد. خلاصه این تاریخ فرا رسید و من به همین مناسبت دیشب تا خود صبح با تمام توان جیق و داد میزدم فکر میکردید چهار ماه ده روز بیاد معجزه میشه . نخییر عزیزان . به قول معروف :
یک قرون بده آش به همین خیال باش
بگذریم در آخرین روز پائیز که اتفاقا روز تعطیل هم بود صبح از خواب بیدار شدیم:
بعدش بابایی گفت طبق رسوم قدیمی که آخر پائیز جوجه هارو میشمورند منو باید بشمرند. این بود که منو شمردند.............. یک یک یک یک
همون یکی بودم اما یک کلفت
بعدش کلی بازی شادی کردیم و من تو اتاقم پرواز کردم:
بعدش پوشکمو عوض کردن:
لباسامم عوض کردن رفتیم نهار خونه مامان عفت
خوانندگان عزیز همان طور که مشاهده می فرمائید من تحت هر شرایطی دست از دست خودن بر نمیدارم
متاسفانه یادم رفت اونجا عکس بگیرم
بعد از ظهر هم تیپو عوض کردیم:
رفتیم خونه مامان فخری یک بار دیگه اونجا هم شب چله گرفتیم:
ببینید چه پسر خوبیم اگه دستم به خوردنیا نرسه اصلا بهشون دست نمیزنم
آفرین کیان آفرین
به من هندونه انار نمیدید به به هر حال من که دست دارم . خیلی هم خوشمزس اصلا من دست خودمو میخورم.
این بود شب یلدای من که البته سهم من از انار و هندونه هیچی نبود بابایی میگه باشه طلبت سال دیگه.
بزک نمیر بهار میاد هندونه با خیار میاد
واما پریشب رفتیم خونه آراد جون تا آراد جونو برای اولین بار زیارت کنیم . تیپ زدیم خوشگل کردیم رفتیم خونه آراد جون
ببینید قبل رفتن بابایی چه عکس هنری انداخته
آراد جون چون یکم زود دنیا آمده بود باباش یکم نگران بود که وزنش پائینه اما ماشالله آراد جون تو این چند روزی حسابی رشد کرده بود و بزرگ شده بود. البته هنوز زود بود که بخواهیم بوسش کنیم .این بود که فقط از راه دور بوسش کردیم
آفرین آراد جون آفرین
منم یکم رفتم بقل عمو حمید
من اولای مهمونی حسابی آبرو داری کردم ولی آخر مهمونی که کلافه شده بودم شروع کردم به دادو بیداد:
خونه که رسیدیم دوباره شروع کردم به خوشحالی کردن و کلی هم عکس انداختم:
این آخری که دیگه خیلی ستمه
بابا یکی منو از این لا بیاره بیرونننننننننننننننن