حاج کیان
بله درست خوندید حاج کیان. بنده حاجی هم هستم. درست همون اوایل که من داشتم میومدم اسم مامانم برای مکه درومد. خلاصه مامان سر دو راهی مونده بود که بره یا نره . چون میدونست اگه نره دیگه حالا حالا ها فرصت پیش نمیاد. اگرم بره میترسید برای من اتفاقی بی افته. باباهم خیلی نگران بود ولی برای اینکه به مامانی استرس وارد نشه صداش در نمی آمد. باباهم خیلی تلاش کرد که بتونه یک فیش آزاد تهیه کنه و با مامان بیاد مکه ولی با اون قیمتای که دلالهای فیش می گفتن مکه آمدن بابا و ریختن پول تو جیب عربا خیلی زور داشت.خلاصه دلو به دریا زدیم و قرار شد که من و مامان با هم بریم. البته من به بابا قول دادم که تو مکه مواظب مامان باشم.
تو این سفر مامان بزرگ و بابابزرگ و حمید دائی و خاله مریم، مژگان خاله مامانی هم همرام ما بودن. یادمه سر واکسن زدن مامان هم کلی استرس داشتیم . ولی به هرحال واکسنو زدیم و اتفاقی هم نه افتاد. جاتون خای هوا هم خیل خوب بود. از همه بهتر اینکه سر عربا کلاه گذاشتیم. منو مامان دو نفر بودم ولی پول یک نفر رو میدادیم.