آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 4 سال و 8 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

اولین مسافرت

1394/2/16 10:29
نویسنده : کیان و نیکا
1,540 بازدید
اشتراک گذاری

(قبل از هر چیز از همه دوستانی که سرمیزنند و نظر میدند ولی من نه بهشون سر میزنم و نه نظراتشونو می خونم به شدت تمام عذر خواهی میکنم خجالت. بخدا اصلا وقت نمی کنم سر بزنم.سعی میکنم جبران کنممحبت)

حاج کیان مشهدی کیان می شود

خوب من قبلا وقتی تو شکم مامانم بودم لقب حاجی رو دریافت کرده بودم. الان هم که رفتم مشهد ، مشهدی هم شدم . یعنی یک جورایی الان حاج مشهدی کیان شدم. تصمیم دارم طی (برنامه های توسعه القابی) خودم چند تا سفر به کربلا ،لندن و ... برم تا بتونم القاب دیگه ای بخودم اضافه کنم مثلا بشم (سر حاج مشهدی کربلایی کیان)خندهخنده

عرض کنم خدمتتون که ما به همراه مامان فخری اینا هفتم اردیبهشت با قطار راهی مشهد شدیم. توی قطار خیلی به من خوش گذشت:

 

توی قطار من یاد گرفتم که با نی نوشیدنی بخورم:

 

همچنین کلی هم با خاله مریم بازی کردم:

 

وقتی هم که خسته و کوفته رسیدیم مشهد اول رفتیم رستوران نهار خوردیم ولی چون من خیلی سر حال بودم به من غذا ندادند و تلاشهای من هم برای حمله به میز غدا بی نتیجه مونددلخور:

 

اینجا هم  مامان فخری داره برای من سوپ گرم میکنه تا من بخورم:

 

توی مشهد کلی رفتیم زیارت:

 

البته چون من از شلوغی و سر و صدا  زیاد خوشم نمیامد خیلی اون جلو جلوها نرفتیم . ولی طبقه پائینش خیلی خوب بود و من دوست داشتم:

 

اینجا هم با خاله مریم هستیم:

خوشحال بغل  خوشحال بغل

 

بعضی از روزها هم میرفتیم خرید که البته من همیشه به این شکل بودمخواب:

خدایش چقدر کیف میداد لالا کردن تو بغل باباییبوسبوسبوس

 

این شد که وقتی می خواستند برن خرید منو نمی بردند شاکیولی حرم میبردند. چرامتفکر سوال

چون بابایی منو تو بغلش میگرفت میرفت ماشین برقی سوار می شدشاکی بابای تنبلشاکی

 

روز آخری هم خدا بهتون قسمت کنه آقای امام رضا مارو دعوت کرده بود نهار مهمونش بشیم محبت

درسته من از غذای امام رضا نخوردم ولی از ماستش خوردمخندونک

 

اینجا هم داریم وسایلمونو جمع می کنیم که برگردیم قزوین. همان طور که مشاهده می فرمائید من هم دارم کمک میکنم.خندونک

 

موقع برگشتن توی قطار من خیلی مامانی رو اذیت کردم طوری که  اشک خانوم مامان جاری گردید:

 

البته فردا صبحش باز من خوشحال خوشحال بودمخندونک

 

خوانندگان عزیز این بود ماجرای اولین سفر من به مشهد.

 

و اما در قسمت بعد خواهید خواند........متنظر

کیان به اولین جشن عروسی میرود

کیان دندان در می آوردجشنجشن

 

پسندها (14)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (19)

زهرا
22 اردیبهشت 94 12:27
كيان جان خاله برات دعا ميكنم كه هميشه با مامان وبابا در مسافرت وسلامت باشي ئزيز خاله زيارتت هم قبول باشه نوش جونت كه غذاي امام رضا را خوردي اخه اين غذا نصيب هر كي هر كي نميشه لياقتت بيشتر از اينها هست ئزيزم انشالله با مامان بابا بري كربلا وشما مامان كيان خوشا بحالتون كه رفتيد زيارتت وزيارتتون قبول ميدونم كه خوش گذشته انشالله كربلا ودامادي اقا كيان گلمون
خاله امیرحسین
22 اردیبهشت 94 12:28
سلام کیان جان انشا.. همیشه به سفر و زیارت پسر قشنگ میبوسمت
*مامان فرزانه*
22 اردیبهشت 94 13:11
سلام حاجی مشهدی کیان؛زیارت قبول؛ان شالله این دفعه زیارت کربلا به اتفاق خانواده؛پسرمگه چیکارکردی اشک مامانتو درآوردی،نداشتیما!!!!شما که پسرخوبی بودی.میخواستیم بیایم برای امرخیر!!!!
مامان روشا
22 اردیبهشت 94 14:40
سلام عزیزم زیارتت قبول حاج مشهدی کیان ، عزیزم پیشاپیش رویش دندوناتم تبریک میگم فدات
ehsan
22 اردیبهشت 94 15:28
عموجون سفرهاي خارجه بري مامان و بابا رو اذيت نكن ديگه.... وگرنه نميبرنت مسافرت
مامان هدی
22 اردیبهشت 94 16:57
عزیز دلممممممممممممم. زیارتت قبول باشه شازده کوشولو. آآآآخی چرا اشکای مامانت اومده. مامانی خیلی قشنگ می نویسی براش. دستت طلا
حدیث
22 اردیبهشت 94 21:13
سلام کیان جون خوشگل زیارتت قبول خاله اومیدارم با مامان وبابا هر جای دیگه ای دوست داری بری خوشگلم ماشالله به شما که اینقد خوش خنده ای اما چزا اخرا اش مامان مهربونتو در اوردی پسر خوشگل. اومیدوارم همیشه خوش باشید
مامانی
23 اردیبهشت 94 4:34
حاج مشهدی کیان زیارتت قبول ...ایشالا خدا قسمت ناز ترمه ما هم بکنه
مامان بهی
23 اردیبهشت 94 7:34
زيارت قبول حاج مشهدي كيان بچه همينه خاله يك موقع خيلي خوبه يك موقع هم اشك آدم را در مياره بازم خوبه كيان جون خوش سفر بوده احتمالا ديگه خسته شده بوده كه اذيت كرده
مامان نی نی
23 اردیبهشت 94 8:54
زیارت قبول عزیزم. انشالا سفرهای زیارتی و سیاحتی زیادی بری. دلم شکست. مامانو اذیت نکن. دلت میاد مامان خوشگلت گریه کنه.
فائزه
23 اردیبهشت 94 10:50
سلام مش کیان من زیارتت قبول زیارت همتون قبوول واسم دعا کلدی فدات شم وای خدا عاشق عکساتم من کوشولوی بلای خوردنی من من تورو داشتم دیگه از خدا چی میخواستم خیلی میبینمت اروم و خوشال میشم خدارو شکر که واس ارامشم میبینمت و هستی حتی از دور قربونت برم همیشه سلامت باشی فدات
فاطمه^فائزه
23 اردیبهشت 94 11:23
زیارتت قبول کیان عزیز ایشالله همیشه به زیارت و تفریح و گردش مامان به این خوبی رو چلا اذیت کردی تو کیان جون
مامان بهی
23 اردیبهشت 94 12:59
وجه تشابه شايان و كيان اينه كه هر دو پستونكين
مامان نازیلا
23 اردیبهشت 94 14:53
زیارتت قبول مشهدی کیان امیدوارم همیشه در سفر و خوشی باشی
مامانی
23 اردیبهشت 94 21:36
همیشه به گشت داداش کیان...راستشو بخای منم زیاد اشک مامانم دراوردم..ما اینیم دیگه مامانا
مامان امیرحسین
26 اردیبهشت 94 18:16
عزیزم..زیارتت قبول. ایشالا همه سفرهایی رو که دوست داری رو به زودی بری عزیزکم امیرحسینم دقیقا هم سن شما بود که برای اولین بار رفت مشهد..
مامان ریحانه
2 خرداد 94 13:50
آقا کیان ناز نازی زیارتت قبول خوشگل خاله
خاله مهتاب
19 خرداد 94 16:54
عزییییییییزم..همیشه به سفر و شادی گل پسر ناناز...
مامان شادمهر کوچولو
21 خرداد 94 11:41
حاج مشهدی کیان عزیزم زیارتت قبول همیشه شاد باشی