آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 4 سال و 9 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

مامانی رفت سر کار

1394/3/9 15:22
نویسنده : کیان و نیکا
1,712 بازدید
اشتراک گذاری

خوب با توجه به اینکه نه ماه از تولد من گذشته، متاسفانه متاسفانه و بازهم متاسفانه مامانی راهی اداره شدغمگین

درست شبیه اون خرسه که صبح روز شنبه داشت کر و کر کنان میرفت سر کار واحتمالا فیلمشوتو وایبر دیدیدغمگین

بنده هم از همین جا قویاً اعلام میکنم که:

عصبانیاداره خر استعصبانی

آخه چطوری دلتون میاد ما نی نی هارو تنها بگذارید برید سر کار دلشکسته. نه واقعا خجالت نمیکشید نه

من هم تصمیم گرفتم که صبح ها تا میتونم بخوابم تا شبها بتونم بیدار بمونم نزارم مامانی بخوابه، شاید تو اداره از خستگی خوابش ببره از اداره بندازنش بیرون. اونوقت بیاد خونه پیش من خندونکمحبت

تو این شش روز در هفته که مامانی نیست چهار روزشو مامان عفت میاد پیشم و دو روز هم که مامان عفت میره کلاس یوگا مامان فخری میاد پیشم.محبت دستشون درد نکنه تو زحمت می افتند طفلکی ها.

از درد و دل که بگذریم یکم هم عکس بزارم که دلتون بازبشه:

 

خواستم بقیه عکسها رو در ادامه مطلب بزارم اما گفتم بی خیال همینطوری یک کله بریم بهترهآرام:

 

اینجا همون جاست که میگم شبها نمیخوابم تا مامانی رو از اداره بیرون کنند. هرچی هم مامانی عصبانی میشه من بیشتر خودمو براش لوث میکنم تا عملا کاری نتونه بکنه:راضی

 

اینجا هم صبح شده خوابیدم تا برای شب آماد ه و سرحال باشم:

 

این جا هم از خواب پاشدم چشمام هنوز پف داره:

 

خوب حالا میرسیم به جای درد ناکش.غمناک اینجا مامانی منو ول کرده رفته اداره:گریهگریهگریه

گریهگریهگریهگریهگریهگریه

اینجا هم از اداره برگشته داره ناز منو میشکشهبوس:

(ببینید اشکهای دونه دونه چطوری سرازیر شدهدلشکسته)

 

خوب برسیم سر خوردن. الان دارم با پستونک آب میوه نوش جان میکنم:

 

 

اینجا هم دارم نون رو تو دهانم خیس میدم تا نرم بشه بره پائین:

(البته بعضی وقتها هم پایین نمیره میاد بالاسبز)خنده

 

اینجا هم یک دونه شیشه شیر دادن دستم که توش نقله رنگیه:

 

(هرکاری میکنم خورده نمیشهخطا)

 

کیان به خرید می رود:

 

کیان در خرید به خواب میرودخواب:

(دقت کنید درسته من خوابم ولی لیوانمو گرفتم تو دستم گم نشه)خندونک

 

در اینجا شما مشاهده می کنید که من چطوری از تو کریر لیزمیخورم پایین و سپس کریر واژگون می گرددخندونک:

(به به انگاری سر جالیز نشستمخندهخنده)

 

اینجا موهامو کوتاه کردم مثل پسرهایی که می خوان برن به مدرسه:

 

دوتا عکس خوشگل برای شما:

 

چند تا عکس هم با مامان و بابا تو حیاط خونه:

 

بوسبوسبوسبوسبوس

دوستتون دارم 

پسندها (13)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

مامان کورش
10 خرداد 94 10:46
کیان کوچولو = یه عروسک ناز و دوست داشتنی
مامان بهي
10 خرداد 94 12:07
الهي بميرم واست قربون اشكات خاله منم گريه كردم عكس را ديدم ما مامانا خيلي بي رحميم به خاطر خودمون بچه هامونا اذيت مي كنيم من خودم خيلي از اين كه شايان را تنها ميذارم ناراحتم قصد دارم ديگه نرم سر كار
آبجی فاطمه
10 خرداد 94 12:22
ای جااااان خوشمزه من.آدم هرچی نگاهت میکنه سیر نمیشه.چی میشد از پشت مانیتور لپاتو کشید.راستی کیان جونم یکم از موهاتو به آبجی من بده.
نیلوفر
10 خرداد 94 20:23
وااااای الهی بمیرممم واسه اشکااات کپل نااااز ایشالا مامانی همیشه سلامت بالا سرت باشه عزیزم ماشاا.... من چرا نمیتونم عکساتو سیو کنم؟!! عاشقتم با اون کرواتت قلمبهههههه
کیان و نیکا
پاسخ
خاله مادیدیم همه کلیل راستشونو بسند گفتیم لابد مد شده این بود که ما هم کلیک راستو بستیم کسی نمیتونه راحت عکس سیوکنهدیگه به بزرگی خودتون ببخشید
مامان
10 خرداد 94 21:36
سلام آقا کیان ماشالله بزرگ و با مزه شدی ماشالله خوشگلم شدی برا خاله دعا کن عزیزم نگران نباش مامان جون در همه حال به یادته و دوستتداره
مامان ریحانه
10 خرداد 94 23:03
ای جااااااااااااااانم کیان نازم غصه نخور فدای اون اشکات که در نبود مامان ریختی مامانت زود میاد پیشت فدای اون عکسای خوشملت بشم من
ehsan
11 خرداد 94 14:22
حدیث
11 خرداد 94 15:28
سلام کیان جون خوشگلم فدای اشکات پسر خوشگل دلت واسه مامانی تنگ میشه تا برگرده عکسای خنده ات چقدر خوشگلن گل پسری موهاتو کوتاه کردی خیلی نازتر شدی مبارکت باشه راستی مامان مهربون نه خاله بهی عروس مانیستن که ولی ممنون که رای میدین
فائزه
11 خرداد 94 19:26
سلام نفس من عچق من فدات شم خوبی آخی تنا میشی مامی جونت میره اداره ایکاش اینجا بودی خودم نگهت میداشم یه لحظم ازت چشم برنمیداشتم جیگر من همیشه بخندی اصلا گریه نکن بخدا دلم گرفت اشکتو دیدم مامان کیان اذیتش نکنین توروخدا این عشق منو گریشو درنیارین بزارین شاد باشه لذت ببره ایکاش میتونسم بغلش کنم حتی یبار آرزومه کیا ن جونم دوست دارم زیاااااااااااااااااد
کیان و نیکا
پاسخ
مرسی خاله. بخشید وبلاگتون خرابه نمیشه براش نظر نوشت
مامان نازیلا
12 خرداد 94 12:37
کیان جان بزودی شما هم مثل آقا رادین به سر کار رفتن مامانت عادت می کنی خونه مامان بزرگا حتما" بیشتر خوش می گذره..بوس
*مامان فرزانه*
14 خرداد 94 20:54
سلام کیان جونمماشالله دیگه شما مردی شدی واسه خودت باید تنهابمونی تا قدرمامانتو بدونی.چه گل های یاسی توی حیاتتون دارین خوش به حالتخودت گلی عزیزم گل برای چیگل باشی عمر گل نداشته باشی
مامانی
15 خرداد 94 12:19
وای خاله چطور دلت میاد داداش کیان به این خوشتیپی بزاری بری سر کار
رومینا
17 خرداد 94 18:00
الهی من قربون اون اشکات بشم جیگرم اشکتو نبینم دل برات کباب شد راست میگی اداره خر است خدایی مردم از خنده عکسای این جیگر طلا کلی بهم انرژی میده .
فائزه
21 خرداد 94 11:01
اره بلاگفا مشکل داره خودمم نمیتونم وارد شم ممنون