هفته خیلی خیلی بد با ویروس رزلا
این هفته که گذشت هفته خیلی بدی بود اه اه اه اهههههههههههههه
خیلی خیلی بد بود. من همش مریض بودم و مامان و بابا هم بی خواب و درب داغون. اولش من یکم تب کرده بودم و بی حوصله بودم. مامان و بابا فکر کردن که دندون های بالای من هم داره در میاد و به همین خاطره که حالم خوب نیست، تا جایی که حتی به آقای یوسفی هم که دندون پزشکه زنگ زده بودن و راهنمایی می گرفتند. تازه برام از اون پمادهای بی حسی هم گرفته بودند و به لثه هام میزدند. غافل از اینکه مشکل از جای دیگه هستش خوب دیگه بابا مامان بچه اولشونه هنوز ناشی هستند.گرچه الان اینقدر خسته شدن که حال ندارند به دومی فکر کنند. خلاصه ما فرداشبش هم خوب نشدیم و مجبور شدیم بریم پش دکتر مهیار و از اونجایی هم که تمام بچه های شهر خدارو شکر سالم و سر حال بودند دکتر بیچاره تو مطب بی کار نشسته بود و داشت چرت میزدوسر کچلش رو میخاروند. دوکی جون از دیدن یک دونه مریض بسیار خوشحال گردید و به هوا بر خواست. دکتر بعد از معاینه گفت که احتمالا ویروس رزلا وارد بدن من شده و در نتیجه من چند روز تب شدید خواهم کرد و در روز آخر بدنم دوندونهای ریز ریز میزنه بیرون. همون هم شد و تب من شدید تر شد تا جایی که شبها منو پاشویه میکردند و از شدت گریه های من اهل محل همگی بیدار بودند و در این شبها هیچ دزدی جرات آمدن به محله ما رو نداشت.
این هم چند تا عکس از این مریض بی نوا:
اینجا هم روز آخری اگر با دقت مشاهده بفرمائید می تونید دون دون های ریز رو روی صورت من ببینید:
خلاصه با هر سخی که بود مریضی ما تمون شد ولی بعدش مامان و بابا از پا در آمدند و جفتشون مریض شدند. مامانی که پاش شدیدا در میکنه و هنوز نتیجه آزمایشاتش نیومده تا علتش مشخص بشه بابا هم حسابی بدنش ویروسی شده بود و تازه امروز داره کمی بهتر میشه
خوب از بیماری که بگذریم چند تا عکس از خوشحالی براتون بگذارم دلتون بازبشه:
اینجا من یک دونه هواپیمای شرکت ماهان رو پیدا کاردم و دارم مهندسی معکوسش میکنم تا ببینم علت اینکه این هواپیماها سقوط می کنند چیه:
اینجا هم دارم با خرسم بازی میکنم:
این جا رو ماشین نشستم و دارم به علتهای مریض شدنم فکر میکنم
وحالا دو عدد عکس سکسی
و دو عدد عکس سر بالایی:
الان هم خوب و سر حال هستم و براتون بوس پرت میکنم