اولین کلمه آب
ماه رمضان چند هفته ای هست که شروع شده و با بر هم خوردن نظم کارها وقت سر زدن به نی نی وبلاگ پیدا نمی شد. بعد از سلام عرض کنم خدمتتون که تازگیها تو گفتن یک کلمه خیلی مهارت پیدا کردم اونهم کلمه مقدس (آب) می باشد. آب همچنین مظهر حیات هم هست. هر وقت هر کجا چشمم به شیر آب می افته اینقدر میگه آبَ آبَ تا منو ببرن پیش شیر آب و کلی آب بازی کنم وهمه جارو خیس کنم.
خوب بریم سروقت عکسها. اول بریم سراغ شکم که از همه چیز واجب تره.
هروقت نون سنگگ می خورم مامان و بابا دائم نگران هستند که مبادا نون سنگک توی گلوم گیر بکنه. من هم که متوجه حساس بودن اونها شدم دائم موقع خوردن، شکلک در میارم که مثلا نون تو گلوم گیر کرده و اونها رو میترسونمخیلی کیف میده
اینجا هم دارم مرغ می خورم(البته استخونش به من رسیده):
اینجا دوتا دوتا می خورم:
این هم شیر خوردن بازی بازی:
و البته حلیم که تو ماه رمضون بیشتر طرفدار داره:
خوب بعد از خوردن یک کاسه حلیم خوشمزه به دلیل اینکه هضمش برای ما مشکل بود به دل درد افتادیم و مجبور شدیم گریب واتر بخوریم. اینجا هم دارم کاتالوگشو میخونم ببینم خواصش چیه:
خوب این از خوردن. حالا بریم سر وقت مصرف کالری. اینجا بابای می می منو گذاشته یکم دورتر تا شاید به هوای اون من یک حرکتی بزنم یک تلاشی بکنم، خودمو جا بجا بکنم. ولی خوب من که حالشوندارم تکون بخورم خوابم میاد
و درست در همین لحظه بود که فکری به ذهن بابا رسید. با دیدن خمیازه های من بابای پیش خودش گفت که مناسب ترین تم برای جشن تولد یک سالگی من تم شلمانه شلمانو که یادتون هست:
این شد که من دیدم نخیرا اوضاع خرابه الانه که آبرو حیثیت ما رو ببرند. این شد که مجبور شدم یک تکونی به خودم بدم یک حرکتی بکنم:
خوب حالا این عکسی که می خوام بزارم یکم دل خراشه خواهشا افراد خردسال و کسانی که ناراحتی قلبی دارند نگاه نکنند. این تصویر اولین خراشیه که در اثر شیطنت روی بدن من افتاده و کارشناسان تا کنون نتونستند نحوه وقوع حادثه رو شرح بدن:
تصویر از حیاط خونه در حال گرفتن حمام آفتاب(البته زیر سایه درخت)
گیر دادن که اضافه بار داری من هم برای نجات خودم شروع کردم به پرت کردن عروسکهام به بیرون از کالسکه تو این تصویر هم دارم یکی یکی باهشون وداع میکنم
دوتا تصویر خواب آلود براتون بزارم:
این هم بعد از حموم:
و این هم تصویر اختتامیه: