آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

بعد از یک سالگی

1394/6/22 10:59
نویسنده : کیان و نیکا
1,392 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه . یک مدتی گرفتار بودم به علاوه تلفن همراه مامانی که در اصل اسمش دوربین همراهدرسخوان،  هنگ کرده بود. این شد که یک مدتیه بروز نیستم.

عرض کنم خدمتتون که تو این مدت تعداد دندونهام به هفت عدد رسیده. وهمچنین گاز گرفتن رو هم بلد شدمخندونک. تاکنون موفق شدم که دو بار دست مامان فخری رو گاز بگیرمراضی. یک بار هم خواستم دست بابایی رو گاز بگیرم که جاخالی داد نشدشاکی(یکی طلبش).

در عکس زیر میتونید دندونهامو هم ببینید:

 

دیگه عرض کنم خدمتتون که وقتی یک سالگیم تموم شد یک روز مامان و بابا منو برداشتند بردن مرکز بهداشت برای زدن واکسن و چکاپ متداول:

 

اونجا برام کلی پرونده سازی کرده بودن و من هم با دقت پروندهام رو مورد مطالعه و بررسی قرار دادمدرسخوان

 

وزنم 9 کیلو بود و قدم هم 72 سانت. همه چی نرمال بود. اما چون مامانی اونج گفت که بنده یکم تنبل هستم و راه نمیرم، مرکز بهداشت گفت که اگه پیش یک متخصص ببرید و نشونش بدید بهتره. این شدکه ما از اونجا رفتیم پیش یک دکتر دیگه. اون خانوم دکتر هم گفت مشکلی نیست ولی اگه یک آزمایش خون بدم بهتر تا مبادا کمبود ویتامین داشته باشم. و اما بعدش من رو بردن آزمایشگاه خاتم. اولش خیلی خوب بود همه چی قشنگ بود. برام تلویزیون روشن کرده بودن برام آهنگ میزدن دوتا خانون مهربون هم با من بازی میکردندزیبا. تا اینکه یک آقای آمد و به طرز وحشتناکی خون من رو تو شیشه کردعصبانیگریه. به طوری که مامان و باباهم گریشون گرفته بود و کالا از آزمایش دادن پشیمون شدن. این هم عکسشخطا

 

و نتیجه اینکه مشخص شد اینقدر به من مکمل غذایی داده بودن ،چیزی کم نداشتم که هیچ تازه زیادی هم داشتمراضی

اینجاهم برگشتیم خونه، تو حیاط دارم چغلی مامان و بابا رو پیش بابارضا میکنم تا اونها رو دعوا کنه:

(بابا رضا ببین اینجارو دست منو اوخ کردنغمگین)

 

خلاصه من دیدم با این بلاهایی که سر من میارن پدرم درمیاد. بهتره که یک تکونی به خودم بدم. این شد که تصمیم گرفتم چهار دست و پا حرکت کنم.قوی. وقی شروع کردم به حرکت، تازه فهمیدم که واووووووووو چه باحال. میتونم به همه جا سرک بکشم و همه جا رو بهم بریزمراضی خیلی کیف میده. تازه مامان و بابا هم اینقدر خوشحال شدن هرکی ندونه فکر میکنه از دانشگاه هاروارد بورسیه گرفتم دارن ذوق مرگم میشن خنده.

مامانی به بابایی گفته: اگه به کیان راه رفتن یاد بدی یک شب میبرمت پیتزا پاپا یک دونه پیتزا آوانته رو با سالاد سزار تنهایی بخوری. بابایی هم که شکمو، هر شب دست منو میگیره: تاتی تاتی تاتی تاتی  . میگم بابایی اول بزار من همون چهار دست پا رفتن رو خوب یاد بگیرم بعدش راه برم.شاکیول نمیکنه که . آی کارد بخوره تو اون شکمشاکی

 

و بدین سان خرابکاری شروع شد:

(بابایی این بادکنکه جر خوردسوال)

 

(من اینو از تو پریز در نیاوردم که خودش در آمد خاموش شدخندونک)

 

(این چرا کنده نمیشهسوالخندونک)

 

(به به چقدر کفش پیدا کردمراضی)

 

(ولی این یکی از همشون خوشمزه ترهخوشمزه)

 

گفتم خواستم بابایی رو گاز بگیرم جا خالی داد. در عوض مماخش رو چنگ زدم خون آمد زخم شدراضی

 

اینقدر حال میده بابایی می خواد به پاهام پماد بزنه من مدام از دستش در میرم. اون هم پماد به دست دنبالم میدوهخندهقه قهه. آخرش عصبانی میشهعصبانی داد میزنه مامانش بیا من دیگه از پس این بچه برنمیام کچل

 

اینجا هم منو با خاله بردن مثلا تخلیه انرژی بشم:

 

راستی آراد جون یادتونه دنیا آمده بود رفتیم خونشون . ببینید الان چه بزرگ شده رفته بغل باباش:

 

خوب دیگه از اتاق فرمان اشاره میکنند که وقت نداریم با این عکس از حضور شما عزیزان خداحافظی می کنم

بوسبای بای

 

مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

مامانی مینا
23 شهریور 94 1:02
کیان عزیزم شروع چهار دست و.پا رفتنت مباااااااااارک پسر ناز و شیرین
مامان حسام
23 شهریور 94 10:12
مامانی خیلی قشنگ مینویسی من که خیلی خوشم میادگاز طرف من لپ کیان جون و بکش اوففففففف
ehsan
23 شهریور 94 11:31
مامان بهی
24 شهریور 94 9:54
چرا اینقدر این بچه را اذیت می کنین شایانم هیچ کاری نمی کرد یک دفعه راه افتاد اونم تو یک سال و یک ماهگی
مامان اعظم
24 شهریور 94 15:30
سلام عزیزم. وای به موقع رسیدم و دیدم تاااااازه آقا کیان ما اپیده. به سلامتی واکسن یک سالگیت رو هم زد و عزیزم راااااااحت شدی. ایشالله که همیشه سالم و ششاد باشی گلم
**مامان ایلیار**
24 شهریور 94 16:17
سلام، خیلی خیلی وبلاگ بامزه ای دارین، آقا کیان هم خیلی با نمکه، مرسی بهمون سر زدین، با اجازه لینکتون کردم
مامانِ نی نی
24 شهریور 94 17:35
یعنی من عاشق خنده هاتم. با اون دندونات. وووووی بخورم تو رو. بوس گنده
رومینا
25 شهریور 94 14:42
وای خدا ی من از دست این کیان جون مردم از خنده . قربون شیطنتت عزیزم .
زهرا
25 شهریور 94 15:00
سلام آقا کیان چه خاطرات بانمکی داری با مامان و بابایی کلی دلم شاد شد از خوندنشون ایشالا همیشه دور همی شاد و سلامت باشید
مامان مهسا
25 شهریور 94 19:52
ای جووونم هزار ماشالله به این پسمل ناااز و شیرین
کیان و نیکا
پاسخ
خاله مهسا آدرس وبلاگتون نمیاد .می خوام پرنسس نیکا رو ببینم نمیشه
مامان فاطمه حانیه
30 شهریور 94 14:37
سلام دوست عزیز عزیزم هنوز برای راه رفتن آقا کیان اونقدا دیر نشده پسرا معمولا دیرتر راه میافتن معلومه تو این رمینه ها مثل من وسواس داری مامانم گاهی اوقات میگه اینقد بچه هارو نبر سوزن سوزن کنن بچه ها خوب و سالمن...... حالا که میخوام ببرم از پاهاشون عکس بگیرم بببنم پرانتزی نیست ایشالله به راه میافته و کلی خسارت میزنه
کیان و نیکا
پاسخ
همینطور هم شده خاله
مامان
31 شهریور 94 10:03
عزیزم مبارک باشه .پس من به سامیار 7 ماهه خیلی سخت نگیرم چرا چهاردست و پا نمیره
مامانی
31 شهریور 94 19:14
ای جان خاله کیانم اگه پیشت بودم حتمااااااااااااااااااااا یه ماچ محکمت میکردم
مامان زهره
8 مهر 94 14:57
ای دون سلام ممنونم که به ما سرزدید ببخشید چند وقت بود فرصت نکردم بهتون سر بزنم اما من عاشق کیان جونم واون صورت ماهش امیدوارم بهترین ها در مسیر زندگیت قرار بگیره عشقم وامیدوارم زیر سایه پدرومادرت جشن 150 سالگیت رو تو این وبلاگ به ثبت برسونی دوستت دارم کیان جون
مـامـان مـعصومـه
9 مهر 94 15:09
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااام سلااااااااااااااام سلاااااااااام سلاااااام سلاااام سلاام سلام .♥ .♥ ..♥ ...♥ ....♥ .....♥آپم بهم سر بزني خوشحالم مي‌كني ......♥......................♥...♥ ..........♥.............♥............♥ ..............♥.....♥...................♥ ...................♥.....................♥ ................♥......♥..............♥ ..............♥.............♥....♥ .............♥ ...........♥منتظرتم .........♥ ......♥ ....♥