آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

تولد خانوم مادر

1394/7/12 11:56
نویسنده : کیان و نیکا
1,364 بازدید
اشتراک گذاری

سلام 

خوشم میاد همینطوری پشت سر هم تولدها ردیف شدهراضی اول خودم، بعدش خاله، بعدش مامان،تازه بعدش تولد آقای پدره و سپس مامان فخری.

ولی قبل از تولد یکم به توصیف خودم بپردازم. عرض کنم خدمتتون که بنده خیلی بزرگ شدم تا حدی که میتونم با بابایی حموم برم وکلی شیطنت کنم.خندونکراضی وقتی بابایی موهامو کوتاه میکنه سرمو صاف نگه میدارم چتریام خراب نشهراضی. به همه هم دستور میدم و هر کس که از دستوراتم تخطی کنه با چوب جارو طرفهقوی.

منظورم این چوب جارو می باشدشیطان

 

به غذاهای ممنوعه هم علاقه وافری دارم، مثلاپیتزاخوشمزه :

 

تازه باچنگال هم بلدم غذا بخورمخندونک:

 

بلال را نیز دوست دارم:

 

به سرسره بازی نیز علاقه زیادی دارم و اگه ولم کنند همینطور با کله میام پائینخنده

 

والبته لقب طوفان نیز برازنده اینجانب می باشد.متفکر می پرسی چرا؟ خوب یک نگاه به مکانهایی که من از اونجا عبور کردم بندازید . خودتون متوجه میشوید.

(محل عبور  طوفان)

(طوفان کاترینا تو امریکارو که شنیدید من کیانشونمخندونکخندهقه قهه)

درست به همین دلایلی که مشاهده فرمودید، پدر و مادر تصمیم گرفتند که یک تغییراتی تو خونه انجام بدند. این شد که ابتدا وسایل حساس و حادثه آفرین مثل آینه شمعه دون و ساعت رومیزی و.... از سطح خونه جمع آوری و راهی انبار شد:

(البته بنده هم در جمع کردنشون کمک میکردمخندونک)

 

سپس یک سری از وسایل آشپزخونه راهی انبار گردید:

 

بعد از اون نوبت به ایمن سازی منزل بود:

(جاهای تیز و خطر ناک با چسب آکفاریم این شکلی شد)

ایمنی شوفاژ

(و رادیاتور شوفاژها هم به این شکل ایمن گردیدقوی)

 

بابا نیز برای فصل زمستون رادیاتو اتاقم رو با یک رادیاتور بزرگتر عوض کرد تا تو فصل زمستون اتاقم مثل سونا خشک گرم باشهخنده:

نکته:البته اونی که زیر پای بابایی هست فرش نیست . پتویی می باشد میندازیم رو فرش و من تند و تند کثیفش میکنم و مامانی تند و تند میندازه تو ماشین تا شسته بشهخندونک

 

امسال تولد مامانی دلشون نیومد که منو بپیچونند. این شد که من رو هم برای اولین بار با خودشون بردن بیرون محبت. انصافا من هم پسر خیلی خوبی بودم و اصلا اذیت نکردم. تازه به فکر موچه هام بودممتفکریعنی یکم پلو خودم میخوردم ولی بیشترشو برای مورچه ها میریختم زمین رستورانخنده.دست آخر هم مامان و بابا منو زدن زیر بغلشون و از رستوران فرار کردن. البته من متوجه نشدم چرامتفکرخندهخنده

 

آخرشم موقع برگشت به خونه من بغل مامانی خوابم بردخواب

 

این هم از کادوی تولد مامانیمحبت

 ظروف اگرمن

(البته وسطی رو مامان فخری زحمتشو کشیده و کناریاش هدیه بابا می باشد)

 

این بود اتفاقات چند روز گذشته. تا تولد آقای پدر خدا نگه داربای بای

مامان جون تولدت مبارکجشن

خیلی دوست دارممحبتبوسمحبتبغلبوس

 

 

پسندها (20)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (18)

مامانی مینا
13 مهر 94 12:37
ای جااااانم کیان شیرین با اون خرابکاریات عزیزم تولدت مبااااارک، ایشالا همیشه کنار کیان کوچولو بهتون خوش بگذره و سایتون بالا سرش باشه.
مامان الهام
13 مهر 94 12:40
وااااااااااااااااااااااااااااااایی خیلی نازه پسرت هزار ماشالا
مامان بهی
13 مهر 94 16:07
تولدت مبارک مامان خانمی
مامانِ نی نی
15 مهر 94 9:38
کیان طوفان تولد مامان مهربون مبارک
مامان فدیا
15 مهر 94 12:40
شما خیلی پسر فعال و نازی هستی و اگه مامانی شما خرابکاریهای ادرین ببینه اون وقت کلی دیگه به اینا نمیگه خرابکاری در ضمن ما یه بار این ادرین خان بردیم بیرون اگه شما غذا واسه مورچه ها میریختی زمین این پسر من میریخت زمین و خودشم برمیداشت میخورد خلاصه که جمع کردیم و برگشتیم
مامان الهام
18 مهر 94 8:06
اخ اخ از این پسر دوست داشتنی جای من یه گاز از لپاش بگیر
مامان حسام
18 مهر 94 13:00
تولدت مبارک مامان جون.همیشه شاد باشین.ماشالله کیان جون چه شیطون بلا شده امیدوارم هیچ وقت با جاهای خطرناک کاری نداشته باشه و سمتشون نره
مامان مريم
20 مهر 94 9:47
به به به چه دسته گلی داری خیلی زوده برای کیان که به پیتزا علاقه مند بشه ! عجب زبلیه هااااااااااااا
مامان زهره
21 مهر 94 10:30
سلام کیان جونم عاشقتم نفس مبینم خونه مامانی رو بهم ریختی وشیطنت امیدوارم گلم تنت همیشه سالم ودلت همیشه شاد باشه نفسم تولدت مبارک مامان کیان عزیز امیدوارم 150 سال سایه ات رو سر کیان جون باشه وجشن 150 سالگی کیان جون رو در این وبلاگبه ثبت برسونی میلادت مبارک دوستتون دارم
مامان آیهان
21 مهر 94 13:10
سلام مبارکه خانوم انشالله همیشه شاد شاد کنار هم
خاله
21 مهر 94 14:49
سلام کیان جون خدا کنه همیشه شاد و خندان ببینمت دوست عزیز تولد مامانی هم مبارک باشه خدا پدر و مادر مهربانت واست نگه داره و همینطور شما را برای اونها ممنونم که همیشه بهم سرمیزنی
مامان زهره
21 مهر 94 22:01
عاشقتم کیان جونم
الــنـــازجوون
22 مهر 94 15:29
ای جونم ماشالله به شماکه بزرگ شدی اقاکوچولوی خوشکل و ناز خدا حفظت کنه عزیزم تولدها هم همشوووووووووون مبارک باشه
مـامـان مـعصومـه
23 مهر 94 9:21
ey jaaanam cheghadr naze agha kiyan man shomaro link kardam , age mayel boodin maro link konid
مامان ریحانه
23 مهر 94 23:27
تولد مامان خانومیت مبارک آقا کیان الهی که 120 سالگی مامان خانومیو جشن بگیرید و اما بریم سراغ خودتون میبینم که چوب به دست شدی و دنبال خطا کاران میکنی نکن از من میشنوی این کار بدیه نکن این کارو باشه کیان جون پیتزا هم که می خوری جای من خالی نباشه منم به بابام گفتم پیزتا دوست دارم بابام گفت واست می خرم اما خودم دیدم یواشکی مامانم بهش گفت نخر براش ضرر داره شما هم نخور ضرر داره منم قیدشو زدم بلالو بخور نوش جونت وای چه طوفانی به پا کردی آقا کیان صد رحمت به طوفان کاترینا حالا بازم خدا خیرت بده تو جمع آوری وسایل کمک کردی بنده خداها بابا و مامانت تو نبودی خسته میشدن خوشحالم که نپیچوندنت و بردنت تولد نمیدونم ما بچه ها چه گناهی کردیم که انقدر ما رو می پیچونن چه خوب به فکر مورچه هام بودی معلوم دوستدار حیواناتی منم اندازه ی تو بودم مورچه ها رو خیلی دوست داشتم بیشتر غذاهامو واسه مورچه ها میریختم کادوهای مامانتم مبارک خیلی شیکه دسته مامان فخری و باباتون درد نکنه
کیان و نیکا
پاسخ
مرسی خاله
زهرا
4 آبان 94 7:27
سلام ئزثزم تولد خودتم مبارك كيان هم ماشالله هزار ماشالله برا ي خودش مردي شده كيان جونم نوش جان ئزيزم
شادمهر کوچولو
6 آبان 94 10:20
سلام طوفان کیان منم بهم میگن ترکاننده چون دقیقا منم از هر جا رد میشم اونجا میترکه و منفجر میشه... تولد مامانیت هم مبارک همیشه شاد باشین راستی منم نمیدونم چرا سراغ هر چی میرم از جلو دستم جمع میکنن؟ من غیر از اینکه میکوبمشون زمین و میخورمشون کاری نمی کنم که
zakieh
11 آبان 94 20:15
ای جااااانم کیان جوني تولد ماماني مباركككككك