اولین برف
مامانی: کیان 6+4 چند میشه
کیان: ده ه
مامانی: کیان 7+3 چند میشه
کیان: ده ه
مامانی: کیان 2 ضرب در5 چند میشه
کیان: ده ه
سلام
خوانندگان عزیز همانطور که مشاهده کردید ریاضیات اینجانب بسیار قوی می باشد و هم اکنون من هم جمع بلدم و هم ضرب
آفرین کیان آفرین
در ضمن در کارهای خانه نیز به پدر و مادر خود کمک میکنم.
مثلا بابایی میگه کیان برو از مامانی دست مال بگیر می خوام آینه دستشویی رو پاک کنم. من هم زودی میرم آشپزخونه و با داد و هوار به مامانی میفهمونم که دست مال می خوام بعدش دست مال رو شبیه پیشی میگیرم دهنم(که البته نشد عکشو بگیریم) و بعد چهار دست و پا میام پیش بابایی دست مال رو میدم.
یا مثلا هرکس میره حموم من میام دم در وایمیستم، هر وقت آمد بیرون لباسهاشو میدم دستش که تنش کنه
بابایی میگه کیان برو یک پوشک بیار پوشکتو عوض کنم من هم میرم یک پوشک میارم میدم بابایی. حالا بگذریم از اینکه بعضی وقتها همه پوشکها رو با جاش میارم
خوب از تعریف و تمجید از که خود بگذریم هفته گذشته یک برف خیلی خوشگل آمد و من و بابایی از مامانی اجازه گرفتیم و رفتیم توی حیاط برف بازی
اولش من خیلی هیجان زده شده بودم آخه تاحالا برف ندیده بودم:
من خیلی از برف خوشم آمد و کلی با بابای برف بازی کردیم. اونقدر که تموم دستام از شدت سرما قرمز شد
بابایی میگه کیان تا حالا بارون دیدی، تگرگ دیدی، برف دیدی، گلهای بهاری رو دیدی، برگهای پائیزی رو دیدی . دیگه از این به بعد هرچی که ببینی همش تکراریه ولی خوب طبیعت تکرارشم قشنگه
چند روز پیش بابایی می خواست بره خونه حمیده خانوم دختر عمه خودش . من هم گفتم باهش برم اونجا پارسا جون رو ببینم. این شد که باهش راهی شدم. پارسا جون حدود یک سال از من بزرگتره و خیلی پسر خوبیه. ماشینهاشم آورد و ما با هم کلی بازی کردیم:
(راستی پارسا جون کپی باباشه)
اینجا هم پارسا جون با دوربین باباش داره از من عکس میگیره:
کلا پارسا جون دستی هم در هنر داره و آثار هنری اون بر روی تمام دیوارهای خونه دیده میشه حیف که یادمون رفت عکس بگیریم ولی میگفتن خطوط کشیده شده روی دیوار خیلی شبیه خطوطی هست که پیکاسو تو بچگی هاش رو دیوار خونشون میکشیده
اینجا هم من و بابا داریم حاضر میشیم بریم پارک
یک شب که رفته بودیم پارک الغدیر، دیدیم که اونجا شرکت پاک وش یک مسابقه برگزار کرده. این شد که ما هم تو مسابقه شرکت کردیم که البته عکسی ازش ندارم:
من هم اسممو نوشتم که روی صورتم عکس موش موشی بکشند، ولی چون هوا سرد بود و ما می خواستیم که زودی برگردیم خونه نوبت به من نرسید. ولی در عوض اونجا به من یک بادکنک پرسیل جایزه دادن
خوب یکم از شیطونیام براتون بگم. اینجا دارم تلاش میکنم که آینه رو بندازم پائین ولی حیف که بابایی آینه رو به دیوار رول پلاک کرده و نمی افته
کلا به جاهای غیر قابل دست رس علاقه زیادی دارم
اگه میتونیدبیاد منو بگیرید
اینجا مثل جنگل میمونه . گم نشم خوبه
آییییییییییییی سرم خورد به سقفش
بابایی به جایه اینکه هی چپ راست عکس بگیری بیا کله منو بوس کن دردش خوب بشه
راستی عکسهای یک سالگی آتلیه من هم آماده شده. از این به بعد هر از گاهی چند تا عکسهاشو براتون میزارم
دوستای خوبم با این بوس خداحافظی میکنم
پیوست: راستی یادم رفت بگم الان دیگه 12 تا دندون دارم