مرد باید روی پای خودش وایسته
در ساعت 1 بامداد سه شنبه هشتم دی ماه بالاخره من روی دوتا پاهای خودم وایستادم
خوب حالا داستان چی بود. همون طور که قبلا براتون گفته بودم پدر و مادر برای خوابوندن من همیشه مشکل داشتند و هر وقت منو توی تخت می گذاشتند من شروع می کردم به سر و صدا کردن و آواز خوندن.
و کلی زمان می برد تا من به این شکل در بیام:
این شد که مامان و بابا تصمیم گرفتند که منو روی زمین بخوابونند. ولی این کار هم مشکلات خاص خودش رو داشت. مثلا اینکه نصف شبی نگاه میکردن و میدیدند که من نیستم. حالا باید بگردند و تو تاریکی پیشی شب رو رو توی اتاقا پیدا کنند(میو میو کجایی باز بیا بخواب صبح شد)
(تصویر بچه گربه در تاریکی نیمه شب)
خلاصه سرتون رو درد نیارم در یکی از این شبها مامان و بابا لتوپار افتاده بودن روی زمین و می خواستند بخوابند . من هم هرچی تلاش می کردم که اونا رو بیدار نگه دارم به نتیجه ای نمیرسیدم این شد که یک فکری به کلم خطور کرد تا توجه اونهارو به خودم جلب کنم. و بدینسان برای جلب توجه اونها روی دوتا پای خودم وایستادم و شروع به دست زدن کردم. مامان و بابا با دیدن این صحنه یک هو خواب از چشماشون پرید و شروع کردن به شادی کردن و برای من دست زدن. مامانی هم پرید و خیلی سریع از این لحظه عکس گرفت. به این ترتیب این انتظار طولانی برای وایستادن من به پایان رسید. هورا جیق و دست و هورای بلد برای کیان.
(لحظه وایستادن من 94/10/8 ساعت 1 بامداد)
جالب اونجاست که بدونید من اینقدر خوشحال بودم که شب توی خواب همش خواب لحظه وایستادن خودم رو میدیدم و بعضی وقتا توی خواب مینشستم و برای خودم دست میزدم و دوباره می خوابیدم
خوب از خواب بگذریم و به خوردن بپردازیم. خدا رو شکر به خوردن نسبتا علاقه خوبی دارم ، مخصوصا اگه فست فود باشه. کلا از اون موقع که دندونام به 12 تا رسیده بیشتر غذاهای سفت رو دوست دارم تا غذاهای آبکی مثل سوپ و سرلاک
(مامانی اینارو هم میشه خورد)
همچنین دوست دارم که دیگران رو هم در غذای خودم شریک کنم
(بابایی اینو تازه از تودهنم در آوردم. من نمی خوام، یالا باید بخوریش)
بعضی وقتا هم موقع غذا خوردن خراب کاری می کنم:
ولی بیشتر وقتا تمیز هستم و موقع غذا خوردن حتمی باید یک دستما ل کاغذی پیشم باشه تا باهش در دهنمو و دستا مو و همچنین میز غذا مو تمیز کنم. اگر موقع غذا دادن به من جایی غذا بریزه سریع به مامان و بابا نشونش میدم و ازشون می خوام تا زودی تمیزش بکنند
کلا به تمیزی علاقه دارم وکافی یک دستمل پیدا کنم . اون موقع شروع میکنم به گرد گیری هرچیزی که گیرم بیاد از کف زمین گرفته تا میز چای خوری و ...
بعضی وقتها هم یک چیزایی پیدا می کنم و با داد و بیدام مامانی رو متوجه می کنم که یک دستمال به من بده تا تمیزشون کنم
مامانی تمیز بودن من رو خیلی دوست داره ولی بابایی یکم نگرانه و میترسه که مبادا من خیلی بیش از اندازه نسبت به تمیز بودن حساس بشم
خوب حالا یکم از قلدریهام براتون بگم. در تصویر زیر من و مامان بزرگ فخری در حال مبارزه برای به دست آوردن گوشی موبایل هستیم
و این هم پیروز ماجرا که داره با موبایل بازی میکنه
و البته این هم تصویری از خسارات جانی وارده
( اییییییییی این جای چیه؟ مامان بزرگ پشه نیش زده؟)
(نخیر جای دندون دراکولاس)
با این عکس خوشگل مطلب امروز رو تموم می کنیم: