آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 4 سال و 7 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

واکسن هجده ماهگی

1394/12/5 14:11
نویسنده : کیان و نیکا
1,349 بازدید
اشتراک گذاری

بابایی تازگیها خیلی سرش شلوغ شده، وقت نمیکنه انجام وظیفه کنه. الانم که داره وبلاگ مینویسه همینطوری هول هولکی داره سنبلش میکنهخندهمتفکر

یک خبر بد دارم و اون اینکه کارت هاچ بک،  نه ببخشیدنه اشتباه شد کارت SD مامانم سوخت در نتیجه از این مدتی که نبودم  هیچ عکسی ندارم که براتون بزارم. اما خیلی مهم نیست چند تا عکس جامونده از قدیم دارم که با همونا یک جوری سر و ته وبلاگو هم میارممتفکر

و اما خبر های خوب متنظر

دندونهای نیشم هم شروع کرده به در آمدنجشنجشن که البته از دندونهای دیگه یکم سخت تر در میاد برای همین هم شبها یکم بد می خوابم .

خبر خوب بعدی اینکه نی نی های زیر 18 ماه، واکسن 18 ماهگی اون طوریها هم که می گفتند وحشت ناک نبودجشنآخه میگفتند که آدم نمیتونه تا یک هفته راه بره، ولی من نهایتا یکی دو روز موقع راه رفتن لنگ میزدم که تازه اون هم خیلی خنده دار بود خندونکحیف که عکسهاش سوختغمناک. البته مامانم میگه از وقتی که واکسن زدم یکم لوث شدم ولی تو عوارض واکسن همچین چیزی ننوشته بودمتفکر

این عکس رو موقع ای که داشتیم از مرکز بهداشت در می آمدیم گرفتیم:

واکسن 18 ماهگی

 

همان طوری که مشاهده می کنید انگار نه انگار که همین الان واکسن زدمراضیولی راستش رو بخواد قبلش کل مرکز بهداشت رو  روی سرم گذاشته بودمگریه آخه حوصله این جنگولک بازی هارو نداشتم . راستی تا یادم نرفته باید بگم که قدم 79 بود که چند سانتی کم بود ولی وزنم 11/100 بود که تازه یک چیزی هم زیاد بود. تو مرکز بهداشت هم کلی دعوا مون کردن که چرا مامانم اینا به من ویتامین و مکمل میدن. ما هم الکی گفتیم چشم دیگه از اینجور چیزها نمیخوریمچشمکالبته الکی خندونک

خدمت مامانهای نگران عرض کنم که عید نزدیکه و باید تا میتونید از بابا ها تو کار خونه تکونی  کار بگیرید . من هم امسال تو خونه تکونی کردن کلی کمک بابا و مامان کردم. ولی خوب متاسفانه تمام عکسهاش سوخت البته خوب هنوز خونه تکونیمون تموم نشده و قراره بابایی برای اتمام کار چند روزی مرخصی بگیره. سعی میکنم مجددا چند تا عکس از خونه تکونی کردنمون براتون بگیرمگیج

اینجا هم رفتیم مرکز خرید تا مثلا خرید شب عید کنیم ولی با وجود من عمرا کسی بتونه خرید کنهخندونک

خرید شب عید

کلا از کنار این حوض و فواره هاش تکون نخوردمراضیخندونک.آخرش هم با گریه رفتم خونه

 

یک روز منو بابایی رفته بودیم پارک الغدیر که دیدیم اونجا مسابقات ماشین سواریه این شد که ما هم وایستادیم و یکم تماشا کردیم.خدایش بعضی راننده ها خیلی قشنگ میروندنتشویق

ماسابقات رالی

مسابقات رالی

 

اینجا هم دارم دایره بازی میکنم البته بعضی وقتها ترتیب دایره ها رو اشتباه میکنم که اون هم به مرور با تمرین بیشتر حل میشهتشویق

 

اینجا مثلا دارم عمو پورنگ نگاه میکنم، همینطوری از در و دیوار بالا میرم و هی میگم من من من من

 

همیشه خودم باید لباس هام بندازم تو ماشین لباس شویی راضی بابایی میگه کیان این لباس ها که کثیف شده مال کیه. من هم با صدای خیلی بلند داد میزنم قی قان(کیان) خندهحتمی هم باید با صدای بلند جیق بزنم بگم (قی قان) تا اینطوری کسی نفهمه که خیلی خوب تلفظ نمیکنم . مثلا چون جیق زدم  یکم صدا نامفهوم شدهخندهخندهخنده این کلک رو خودم اختراع کردم

با دوتا عکس با مزه از 6 ماه پیش مطلب امروز رو تموم میکنم

قه قههقه قههقه قههبوسبای بای

پسندها (21)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (16)

مامانِ نی نی
6 اسفند 94 2:03
قی فان جان عکس آخری خیلی بامزه ست
مامان
9 اسفند 94 8:29
قی قان عشق
مامان صدرا
9 اسفند 94 9:49
18 ماهگیت مبارک کیانمخدا رو شکر که وحشت واکسن به خیر وخوشی گذشته افرین که مامانی رو اذیت نکردی فدایی داری
مامان وبابای پارمیسا
9 اسفند 94 19:56
خدا را شکرواکسن کیان جان سبک بوده ماشالله پسرمون قهرمانه
مامان فرخنده
10 اسفند 94 7:53
عزيززم خداروشكر كه واكسن 18 ماهگيت را زدي واذيت نشدي حيف شد كه عكسات سوخت ولي ماماني عكسهاي خوشگل تري ازت ميگيره قربونت كه خودتت بايد لباسات را بندازي توي ماشين لباسشويي قي قان عكس خونه تكونيت را بذار ببينيم كه چه شكلي خونه تكوني كردي بوس براي قي قان ناز
مامانی گیتا جون
10 اسفند 94 8:55
مامان الی
10 اسفند 94 11:31
کیان جونم 18 ماهگیت مبارک دیدی واکسنش اصلا ترس نداشت دوست خوبم
زهرا
10 اسفند 94 15:42
كيان جون گلم خوبي خاله الهي فدات بشم اين واكسنها اخه درد داره انشالله بزرگ بشي طلافي سر مامان بابا در بياري ئزيز خاله
شادمهر کوچولو
11 اسفند 94 9:17
سلاااااام پسل خووووووووف و منظم و مرتب خداروشکر واکسنت راحت بووووود دعا واسه منم راحت باشه همیشه شاد باشی خیلی هم عکسهات قشنگن
خاله امیرحسین
11 اسفند 94 14:09
سلام کیان جان خوبی عزیزم خیلی ممنونم که سرزدی و اینکه دلم تنگ شده بود برات انشا.. روزهای خوبی پیش رو داشته باشی
بهار مامان شایلین
11 اسفند 94 22:07
سلام خانووومی چطووری؟؟؟ ای جووونم عسل مارو ببین چه بزرگ شده و آقـــــا قربووونت برم عسلی خاله گلی آدرس جدید وبمونه دوست داشتید بهمون سربزنید
مامانش
13 اسفند 94 12:17
سلام ممنونم که به حدیث جون ما سر میزنی آقا کیان شیطون ماااااااااشاا...
♥ ᓘـاله میــنا ♥
13 اسفند 94 19:10
عشق خاله واکسن برات خوبه کهیکم درد داره ولی بعدش دیگه مریض نمیشی فدای صورت ماهت عشقم.
مامان نیکان
19 اسفند 94 23:20
واکسن گل پسر سازگار باشه.آفرین پسر خوب که خوب بودی.تو همیشه خوبی