آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 4 سال و 7 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

خانه تکانی عید

1394/12/17 9:56
نویسنده : کیان و نیکا
3,695 بازدید
اشتراک گذاری

قبل از هر چیز باید بگم که این دندونهای نیش چرا اینقدر سخت در میان واقعا پدرم در آمد شاکی یکسره لثه هام میخاره، سرم داغ میشه، کف دستام داغ میشه، حوصله ندارم، دلم هیچی نمی خواد همش میگم نه نه نه ... غذا نمی خورم خلاصه اصلا دوش ندارمغمناکهمش دوست دارم خودمو لوث کنم، دلم می خواد تو بغل مامانی با شم . تو خونه بهم میگن کوالا 

 

همش الکی تشنم میشه میرم تو بغل مامانی آب میخورم . وقتی می خورم زمین اینقدر الکی گریه میکنم تا مامانم بیاد منو بغل کنه. 

هر وسیله ای که گیر میارم میرم پرت میکنم پشت راحتی، بعدش هی داد میزنم تا یکی پیدا بشه بره اونو در بیاره:

 

به نظافت وتمیزی خیلی اهمیت میدم حتی مسواک هم میزنمخندونک

 

هر کس وسایلش رو سر جاش نزاره حتمی بهش تذکر میدمنهمثلا اینجا بابایی از سر کار آمده خونه کیفشو همینطوری پرت کرده وسط اتاق نه هرچی سرش داد کشیدم که کیفتو بردار گوش نکرد . این شد که خودم دارم کیفشو میبرم بزارم  سر جاشعصبانی

 

در چیدن سفره غذا هم به مامانی کمک میکنم و همچنین در تمیز کردن سفره هم تخصص دارم:

 

و اما خونه تخونی شب عیدمتنظر

بابایی همیشه میگه: خونه تکونی خررررررررررر است

واقعا که چه بابای تنبلیمتفکر

برای همین هم من سعی میکنم که تو خونه تکونی به مامان و بابا کمک کنمراضیمثلا اینجا گیره های پرده رو برای بابایی نگه می دارم که گم نشه.

البته شاید هم گم بشهگیج

 

کی چینی هارو دست مال میزنه:

من من من منراضی

 

کی ویترینو تمیز میکنه:

من من من منراضی

 

ظرفا رو تمیز میکنه:

من من من منراضی

 

زمین رو جارو میکنه:

من من من منراضی

 

البته این کار ها خطراطی هم داشت مثلا بابایی بالای نردوان داشت پرده در می آورد که یک دفعه احساس کرد یک چیزی پاشو قل قلک میده. وقتی نگاه کرد دید که بله آقای کوالا آمده بالای نردوانترسو

(دیگه نه راه پس داشت نه راه پیشخنده آی کمک مامانی بجای عکس گرفتن بیا این بچه رو از اینجا بردار الان می افته پائین)

 

یا مثلا دوباره کاری می شد و یک جایی که مامان قبلا تمیز کرده دوباره من تمیز می کردمخندونک

 

این شد که خاله مریم آمد و من رو برد خونشون تا مشکلی پیش نیاد. من هم که خیلی خالمو دوست دارم زودی حاضر شدم و باهش رفتم. ولی شنیده ها حاکی از این است که مامان و بابا خیلی دلشون برای من تنگ شده بود. گرچه من وقتی برگشتم اینقدر اذیتشون کردم که دیگه دلشون برام تنگ نشهخنده

 

 

باید خدمتتون عرض کنم که علاقه بنده آنقدر به امر نظافت زیاد است که حتی وقتی جایی مهمون میرم. اونجا هم دست از تمیز کاری بر نمی دارم. مثلا اینجا رفتم خونه مامان عفت اینا و یک چهارپایه مناسب خودم پیدا کردم رفتم روش دارم دیوارهاشونو برای مامان عفت دستمال میزنم.

آفرین پسر خوببببببببببببب  که به مامان بزرگش کمک میکنه .تشویقم کنیدتشویقتشویقتشویق

 

آخ اگر بدونید چقدر کیف میده آدم سرشو بزار روی پای مامی جونش بخوابهمحبتمحبتمحبت

محبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبت

پسندها (11)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

مامانی گیتا جون
17 اسفند 94 11:16
گل پسری مسواک می زنی یا مثل گیتا جونی ما مسواک رو می جویی
مامان گلی
17 اسفند 94 13:50
ای جوون چه شیرینه کیان جوووون ... خوونه تکوونی هم که نگو خانومی یه اوضاعیه...من از این ور هال رو تمیز میکنم که تمیزش بکنم و بشورم دخملی هم از اون ور بلند میشه میشنه وسط هال میگه من بلند نمیشم که هال رو بشوری.. اصلا اوضاعیــــــــه
شادمهر کوچولو
18 اسفند 94 9:39
وااااااااااای آفرررررررررین دوست جووووووونم چقدر تمییییییییز و مرتبیییییییی کاش منم کمی مثل تو بشم و خونمونو در عرض یک چشم برهم زدن کن فیکون نکنم انشااله دندوناتم زودی بیان بیرون و راحت بشی خدا به داد مامان بابای من برسه سر دندونهای نیشم
ehsan
18 اسفند 94 12:00
زهرا
18 اسفند 94 14:32
الهي خاله قربون اون قد وبالات بره ئزيزم ماشالله هزار ماشالله خوب كمك مامان ميكني
مامان نیکان
19 اسفند 94 23:23
ماشالله به پسر کاری ومهربون وکمک کار مامانش.مرحبا به بابای کیان.بابای نیکان که اصلا تو باغ نیستحالا چیزی شکوندی؟مامانی که لو نداد
biiitaaa
21 اسفند 94 15:53
مادر يعني : معرفت ، گذشت ، محبت . . .با وبلاگتون خيلي حال کردم بقول خودمونيا دمتون گرم واقعا وبلاگ محشري دارين اميدوارم هميشه شاد باشين و سلامت به سايت ماهم سري بزني شايد به دردتون بخوره يروزي
مامانی گیتا جون
25 اسفند 94 13:21
دلتان به نور لطف خدا منور ، مشام جانتان به شمیم بهارمعطر لطف روزگار برایتان مقرر نوروزتان پیشاپیش مبارک
مامان فرخنده
25 اسفند 94 16:03
اي جانم كيان ناز آفرين به شما كه توي خونه تكوني كمك كردي اونم چه كمكيخوب شد خاله مريم اومد دنبالت ورفتي پيش مامان بزرگت عزيزززم چه ناز گرفته روي پاي مامي جونش خوابيده پيشاپيش سال نو مبارك اميدوارم امسال خدا بهترينها را براي شما رقم بزنه كيان نازم
خاله امیرحسین
26 اسفند 94 14:52
سلام کیان جان خوبی مامان و بابا خوبن خسته نباشی عزیزم پیشاپیش سال نو تبریک میگم انشا.. این روزهای پایانی با دلخوشی و سلامتی بگذرونید و سالی سرشار از سلامتی و موفقیت پیش رو داشته باشید.
مامان صدرا
27 اسفند 94 11:03
خداوندا تقدیر دوستان را در سال آینده به گونه ای قرار بده که در پایان سال از گذشته خود افسوس نخورند . . . پیشاپیش عیدتون مبارک...
مامان فدیا
4 اردیبهشت 95 13:05
به به میبینم که شما هم مثل ادرین خحسابی کمک کردی افری به تو و خسته نباشی و اینکه اخر من نفهمیدم چقدر دیگه باید دندون در بیارید اخه این ادرین از 5 ماهگی داره دندون در میاره و هنوز ادامه داره