خانه تکانی عید
قبل از هر چیز باید بگم که این دندونهای نیش چرا اینقدر سخت در میان واقعا پدرم در آمد یکسره لثه هام میخاره، سرم داغ میشه، کف دستام داغ میشه، حوصله ندارم، دلم هیچی نمی خواد همش میگم نه نه نه ... غذا نمی خورم خلاصه اصلا دوش ندارمهمش دوست دارم خودمو لوث کنم، دلم می خواد تو بغل مامانی با شم . تو خونه بهم میگن کوالا
همش الکی تشنم میشه میرم تو بغل مامانی آب میخورم . وقتی می خورم زمین اینقدر الکی گریه میکنم تا مامانم بیاد منو بغل کنه.
هر وسیله ای که گیر میارم میرم پرت میکنم پشت راحتی، بعدش هی داد میزنم تا یکی پیدا بشه بره اونو در بیاره:
به نظافت وتمیزی خیلی اهمیت میدم حتی مسواک هم میزنم
هر کس وسایلش رو سر جاش نزاره حتمی بهش تذکر میدممثلا اینجا بابایی از سر کار آمده خونه کیفشو همینطوری پرت کرده وسط اتاق هرچی سرش داد کشیدم که کیفتو بردار گوش نکرد . این شد که خودم دارم کیفشو میبرم بزارم سر جاش
در چیدن سفره غذا هم به مامانی کمک میکنم و همچنین در تمیز کردن سفره هم تخصص دارم:
و اما خونه تخونی شب عید
بابایی همیشه میگه: خونه تکونی خررررررررررر است
واقعا که چه بابای تنبلی
برای همین هم من سعی میکنم که تو خونه تکونی به مامان و بابا کمک کنممثلا اینجا گیره های پرده رو برای بابایی نگه می دارم که گم نشه.
البته شاید هم گم بشه
کی چینی هارو دست مال میزنه:
من من من من
کی ویترینو تمیز میکنه:
من من من من
ظرفا رو تمیز میکنه:
من من من من
زمین رو جارو میکنه:
من من من من
البته این کار ها خطراطی هم داشت مثلا بابایی بالای نردوان داشت پرده در می آورد که یک دفعه احساس کرد یک چیزی پاشو قل قلک میده. وقتی نگاه کرد دید که بله آقای کوالا آمده بالای نردوان
(دیگه نه راه پس داشت نه راه پیش آی کمک مامانی بجای عکس گرفتن بیا این بچه رو از اینجا بردار الان می افته پائین)
یا مثلا دوباره کاری می شد و یک جایی که مامان قبلا تمیز کرده دوباره من تمیز می کردم
این شد که خاله مریم آمد و من رو برد خونشون تا مشکلی پیش نیاد. من هم که خیلی خالمو دوست دارم زودی حاضر شدم و باهش رفتم. ولی شنیده ها حاکی از این است که مامان و بابا خیلی دلشون برای من تنگ شده بود. گرچه من وقتی برگشتم اینقدر اذیتشون کردم که دیگه دلشون برام تنگ نشه
باید خدمتتون عرض کنم که علاقه بنده آنقدر به امر نظافت زیاد است که حتی وقتی جایی مهمون میرم. اونجا هم دست از تمیز کاری بر نمی دارم. مثلا اینجا رفتم خونه مامان عفت اینا و یک چهارپایه مناسب خودم پیدا کردم رفتم روش دارم دیوارهاشونو برای مامان عفت دستمال میزنم.
آفرین پسر خوببببببببببببب که به مامان بزرگش کمک میکنه .تشویقم کنید
آخ اگر بدونید چقدر کیف میده آدم سرشو بزار روی پای مامی جونش بخوابه