آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 4 سال و 7 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

به نوروز 95 نزدیک می شویم

1394/12/27 16:26
نویسنده : کیان و نیکا
780 بازدید
اشتراک گذاری

وای خدا اینقدر گرفتاریم که وقت نمیشه جواب دوستان رو که محبت دارن و به ما سر میزند بدیمخجالت امید وارم سال دیگه بتونم جبران کنم

و اما با نزدیک شدن به لحظه تحویل سال همینطوری کاره که رو سر آمدم می ریزهکچلاول از همه خونه تکونی که خدا رو شکر انجام شد. عکسهاشم موجود می باشدخندونک. بعدش خرید عید ، آرایشگاه رفتن . سفره هفت سین درست کردن ، درست کردن باغچه ، چهار شنبه سوری، خرید میوه و شیرینی ، باقلوای قزوین خوشمزه و ... بقیشو یادم نیست.

با خرید لباس عید شروع کنم که چقدر سخت بود. اول از همه مامان اینا رفتند و برام یک دست کت و شلوار فانتزی جالب خریدند. ولی خوب هر کاری کردند من نپوشیدمشقهر در نتیجه مجبور شدند که بروند و با کلی منت لباسهامو عوض کنند. در نتیجه حاصل کار شد اینا:

لباس عید

کفش عید کودک

 

که همان طور که از چهره بنده در عکس پیداست خیلی هم خوشم نیومده و خیلی هم به دل مامانی نچشسبیده . حالا قراره امشب تو این هوای سرد مامان اینا برن و بگردند ببینند میتونند چیز مناسب تری برای من پیدا کنند که من هم دوست داشته باشم یا نهشاکی

 

بعدش بریم سراغ آرایشگاه . چنان داد و هوار راه انداختم که فکر کنم دفعه بعد که بخوام برم پیش داود آقای آرایشگر همونجا پشت تلفنترسو بگه: ببخشید ما تغییر شغل دادیم به آرایشگاه دیگه مراجعه بفرمایدخنده

 

در نهایت اینقدر داد کشیدم که وقتی رسیدم خونه به این شکل در آمدم:خواب

 

کلا صدای قشنگی دارم دفع قبل اینقدر تو رستوران آواز خونم که آقاه رفت برام این بادکنک رو جایزه آورد تا دیگه ساکت بشم. خوب چیکار کتم دلم باد کنک می خواستخندونک آقای محمد اسکندری مجری برنامه هفت ترانه هم اونجا بود و من بهش افتخار دادم و یک عکس یادگاری باهش انداختم راضی ولی خوب نمیدونم چرا عکسش خراب شدمتفکر

 

حالا بریم سر چهار شنبه سوری ، جاتون خالی خیلی به ما خوش گذشت اولش یک آتیش بازی کوچیک تو خونه خودمون کردیم و بعدش هم رفتیم خونه مامان فخری اینا ادامه آتیش بازی . در کنار فش فشه های بابایی، خاله مریم هم کلی ترقه های غیر مجاز تهیه کرده بودتعجب

 

 

متاسفانه بالونمون به علت شدت باد به حفاظهای بالای دیوار گیر کرد و نتونست پرواز کنهغمناک

 

من هم کلی با بابایی از روی آتیش پریدم و کیف کردمراضی

 

از آنجایی که باغچه نقش مهمی در زیبا سازی ساختمان دارد یک روز بابایی به اتفاق بابایی(بابا پیمان و بابا رضا) رفتن تو حیاط و کل خاک باغچه رو با خاک یکسان کردندخطا به امید اینکه شاید تابستون پر گل تر بشه. بنده هم به عنوان ناظر بالای سرشون رفتم و مدام داد میزدم که زود باشید این خاکهارو از کف حیاط جمع کنیدنه

 

در این اثنا من هم یک بی دقتی کردم و صورتم به دسته مبل برخور کرد که درسته زیاد درد نگرفت ولی جاش بد جوری کبود شد. دلم برای خودم میسوزهغمگینلطفا گونه من را ملاحظه بفرمائید:

 

در مورد سفره هفت سین هم یک طرح هایی موجود می باشد ولی هنوز هیچ اقدام عملی صورت نگرفته استمتفکر

با گرم شدن هوا بعضی وقتها تو حیاط هم میرم:

 

روی دسته مبل هم میرم. البته هر وقت تلفن زنگ بزنه:

 

اینجا هم نشستم دارم فیلم کوچولگیهامو با دقت نگاه می کنم خیلی جالبهمتنظردر عین حال برگه زرد آلو هم میخورم:

 

اینجا هم رفتم پشت در قایم شدم تا بابایی بیاد و منو پیدا کنهخنده

 

دوستان تا سال دیگه ازتون خدا حافظی میکنم 

پیشاپیش عید همگی مبارکمحبتبوسجشنجشنجشن

جشنجشنبای بایجشنجشن

 

پسندها (19)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

نیلوفر
28 اسفند 94 14:11
کوالا کوچوووولوووووی لپ لپووووو عاااااااااااااااااشقتمممممم ممممن عید پیشاپیش مبارک!
کیان و نیکا
پاسخ
مرسی خاله عید شما هم مبارک
آبجی فاطمه
2 فروردین 95 2:02
سال نوتون مبارک.امیدوارم سال خوب و پربرکتی رو داشته باشین.
خاله مهتاب
9 فروردین 95 15:46
ای جووونم..جیگر طلای من..لپ خوشکله من.. وبلاگ ادی جونم اپ شده هااا
مامان نیکان
15 فروردین 95 2:00
سلام کیان خوشگل.عیدتون مبارک.صدسال به از این سال.تندرست باشی گل زیبا.من با وبت خیلی کیف میکنم.همه چی دقیق .مو بمو.آفرین مامان جونش
مامان فرخنده
15 فروردین 95 9:37
سلام كيان جون سال نو مبارك باشه عزيززززم چرا سر كوتاه كردن مو اينقدر بيقراري ميكني بعدش خسته شدي خوابيدي معلومه چهارشنبه سوري هم حسابي بهت خوش گذشته قربونش بشم كه دوست داره لباس راحت بپوشه از كت و شلوار خوشش نمياد عاشق پستونك خوردنت هستم معلومه خيلي بهش وابسته هستي كار ماماني در اومد مگه ميتونه راحت ازت بگيره پسر ناز مواظب خودتت باش كه صورتت كبود نشه
شادمهر کوچولو
24 فروردین 95 13:12
آفرین چه به ترتیب و منظم و مرتب همه کاراتو انجام دادی دوست جووووونم