آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

پارک آب و آتش و پل طبیعت

1395/3/5 14:58
نویسنده : کیان و نیکا
2,095 بازدید
اشتراک گذاری

دیدیم چند روز تعطیلیه گفتیم چکنیم چکار کنیم متفکر به فکرمون افتاد بریم تهران گردی و از اونجایی که بنده به آب بازی خیلی علاقه دارم پارک آب و آتش رو انتخاب کردیممحبت این شد که جمعه صبح رفتیم خاله مریم رو برداشتیم گازشو گرفتیم رفتیم تهران . از بخت خوب درست جلوی درب ورودی پارک یک جای پارک برای ما پیدا شدراضی در ابتدا از یک تونل سر سبز که البته ازش عکس نگرفتیم رد شدیمخندونک  و سپس به یک فانوس دریایی بانمک رسیدیم، بعد از اون پل طبیعت قرار داشت که خیلی با صفا بود.

پل طبیعت

پل طبیعت

پل طبیعت

 

مسیر رفت رو از طبقه پائین پل رفتیم تارسیدیم به یک پارک جنگلی . اونجا من به کلاغهای داخل پارک پفک دادم که خوششون هم  اومد. مسیر برگشت رو ولی از طبقه بالا آمدیم چند تا کافی شاپ خیلی باصفا هم تو مسیر بودمحبت

پل طبیعت

پل طبیعت

پل طبیعت

پل طبیعت

 

نهار رو توی رستوران های نزدیک پل خوردیم و منتظر شدیم ساعت چهار بشه تا فواره هارو روشن کنندمتنظر

پل طبیعت

پارک آب و آتش

 

اونجا کلی من با بابایی شیطونی کردیم تا ساعت چهار شدراضی

پارک آب و آتش

پارک آب و آتش

 

بالاخره فواره ها روشن شد. راستی تا یادم نرفته باید بگم آدم میره آونجا باید چند دست لباس با خودش ببره . من که سه دست لباس داشتم هر سه دستش استفاده شداجازه

 

حالا بریم برای آب بازیمحبت

پارک آب و آتش

پارک آب و آتش

پارک آب و آتش

 

شانس آوردم موقع آب بازی آفتاب شد وگرنه یخ میزدم.چشمک اینجا هم لباس هامو عوض کردم و حسابی خستم .

پارک آب و آتش

متاسفانه اونقدر وقت نداشتیم تا شب بمونیم و شاهد روشن شدن مشعلهای پارک باشید. این شد که راه افتادیم و رفتیم. من هم که خسته بودم تو کالسکه خوابم برد:

پارک آب و آتش

 

موقع برگشت هم رفتیم یک سری پاساژ تیراژه به یاد اون زمونایی که مامانی تو تهران دانشجو بود خرید کردیممتنظر

پارک آب و آتش

 

این هم عکس پایانی. خدایش این کالسکه هم برای خوابیدن جای خوبیه هاچشمک

بوسبوسبوس

پسندها (18)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

زهرا
10 خرداد 95 7:03
سلام خاله خوبي الهي تنت سالم وهميشه به گردش وتفريح
ehsan
10 خرداد 95 9:11
خیس آب شدی عمو...
nahid
10 خرداد 95 14:29
سلام و روز به خیر.ماشالا به پسرکوچولوی با نمکتون.من اتفاقی به دنبال سرچ داروی کلسیکر رسیدم به وبلاگ شما.پسرم تو آزمایشاش کمبود کلسیم داره و دکتر تجویز کرده...البته با توجه به نگرانی من به خاطر آلرژی به شیرگاو که نمیتونم خیلی لبنیات بدم بهش داد این دارو رو.میخواستم بپرسم پسر شما هم مشکل مشابه داشت؟ و بعد از مصرفش راضی بودید؟ اون دو تا داروی دیگه ای که همراهش بود (امگا 3 و آزیر) اونا هم به رفع کمبود کلسیم و کمخونی کمک میکنه؟
nahid
10 خرداد 95 14:30
ببخشید نرسیده سوال میکنم...البته مطالب وبلاگ رو خوندم و از دیدن عکسا لذت بردم.انشالا همیشه به تفریح و خاطرات خوش بگذره براتون..
مامان فرخنده
10 خرداد 95 15:21
سلام داداش كيان به تهران خوش اومدي خب خداروشكر كه بهت توي پارك خوش گذشت چون از عكسها كاملا مشخصه قربونت بشم كه اينقدر خسته شدي كه توي كالسكه خوابت برد عاشقتم با اون پستونكت
نیکان
10 خرداد 95 18:23
همیشه به خوشی وگردش کیان جون
ناهید
12 خرداد 95 15:16
ای جونم خاله جون...چشم بد ازتون دور باشه ...
ناهید
12 خرداد 95 15:23
خیلی ممنون که جواب دادید...راستش منم بدم نمیاد دارویی بدم که اینقد مریض نشه مخصوصا مهد هم میره...ولی دکترا میگن الکی مکمل نده...سانستول بهش میدادم قبلش و زینک...میگه دیگه بهش نده به جاش کلسیکر بده... عکسای وبلاگ واسه عیدشه بعد از عید یه هو به شدت لاغر شده(یعنی تبهای ویروسی میکرد)..و در واقع هیچی ماهیچه نمونده رو بدنش...این مکمل آرژنین ماهیچه سازی میکنه؟! میبخشید سوال آخر اینکه مکمل کلسیم که احیانا باعث پوسته شدن انگشتای دست و پا نمیشه؟
**مامان ایلیار**
13 خرداد 95 9:16
برای آقا کیان خوشگل
شادمهر کوچولو
22 خرداد 95 10:23
وای چه عالی! به شهر ما خوش اومدی من خودم که تهرانیم هنوز پل طبیعت و نرفتم ایول به این مامان بابای فعال راستی این جمله هم از طرفه مامانمه: هزار آفرین که تو کالسکه میشینی و استراحت میکنی کیان جون، شادمهر یک لحظه هم توش آروم نمیگیره!!!