آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 23 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

بالاخره من هم مریض شدم

1395/4/19 14:01
نویسنده : کیان و نیکا
1,794 بازدید
اشتراک گذاری

اینقدر غذا نخوردم که نخوردم که نخوردم تا بالاخره مریض شدمغمناک . تا هیجده ماهگی همه بهم می گفتند کیان توپولو . زمان واکسن زدنم هم وزنم 11100گرم بود اما بعدش دیدم این روزها مانکن شدن مد شده، این شد که هی شروع کردم به رژیم گرفتن و ورزش کردنچشمک این وسط مقدار زیادی هم حرص به مامان و بابا می دادم.  توی این تقریبا پنج ماه موفق شدم که کلی وزن خودمو بیارم پائین تا جایی که احتمالا دفعه بعد که بریم پیش دکتر حبیبی، فکر کنم دکتر عذرم رو بخوادتعجبخنده ولی خوب مانکن شدن هزینه هم داره متفکرهفته پیش حسابی مریض شدم و تب کردم اخلاقم که در حالت عادی بد هستش با این وضعیت بد تر هم شد. کل محله رو گذاشته بودم روی سرم. اولش مامان اینا منو بردند پیش دکتر خودم اما از شانس بد دکترم نبودبدبو چون خیلی بیتابی میکردم سریع رفتیم بیمارستان. اونجا هم یک آزمایش خون از من گرفتند. ولی این دفعه مثل دفع قبل که رفتیم آزمایشگاه مخصوص کودکان و کلی قربون صدقه آدم میرفتند از تشریفات خبری نبود و تو همون بیمارستان به طرز وحشتناکی خونمو گرفتند و گفتند که جواب آزمایش ساعت 12 شب آماده میشهگریهمامانی هم کلی گریه کردش. بعدش آمدیم خونه ولی بابایی گفت این دکترای بیمارستان به درد نمی خورند و این شد که دوباره رفتیم پیش یک دکتر دیگه . بعد از خوردن داروهای دکتر یکم از شدت گریهام کاسته شد ولی تب بدنم تا فردا صبحش همچنان بالا بود . آخر شب هم  بابایی رفت نتیجه آزمایشهامو گرفت و مشاهده گردید که مقداری عفونت در بدن اینجانب وجود داره . با ادامه دادن مراحل درمان خوشبختانه در روزهای بعدی حالم خوب شد ولی نمیدونم چرا اخلاقم هنوز خوب نشدهحسودفردای اون روز هم بابایی نرفت سر کار تا تو خونه مواظب من باشه. این هم عکس فردا صبحش تو خونه من به اتفاق جیگر (گوریل):

 

یک عکس از هیجده ماهگیم بزارم ببینید چقدر وزن کم کردم:

تفاوت را احساس کنید

تفاوت را احساس کردیدمتفکر

 

الان هم مامان و بابا خسته و درموندهغمناک موند که چکار کنند که وضعیت من یکم بهتر بشه. حداقل اخلاقم بهتر بشه، چون وقتی که لج میکنم دیگه هیچکس جلو دارم نیست و تنها چیزی که میگم اینه (نه نه نه نه ....) و پشت بندش جیق  و گریه لاینقطع گریهگریهگریه

از گله و شکایت که بگذریم یکم از چیزهای خوب براتون بگم. این آقا گوریلی که تو عکس بالاهم مشاهده کردید اسمش جیگر جونه:

 

جیگر جون رو خیلی دوست دارم حتی بیشتر وقتها غذای خودم رو هم به جیگر جون میدم:

 

رونیا جون دختر دائی رو هم که میشناسیدمحبت

 

اینجا هم داریم با هم میرقصیم:

 

این برج العرب رو هم که مشاهده می فرمائید خودم با کمک بابایی درستش کردم و دارم نشون مامان میدم ببینه بچش چه مهندس قابلیهخندونک

 

اینجا هم ساید خراب شده بود وقتی آقاه آمدم که درستش کنه بهش گفتم برو کنار تو بلد نیستی ولی نمیدونم چرا آقا ه نرفت کنارعصبانی البته بعدش که آقاه کارش تموم شد و رفت، من خودم پیچ گوشتی رو برداشتم و رفتم سراغ ساید و تمام عیوبش رو برطرف کردمقوی

 

اینجا هم با بابایی رفتیم فروشگاه خرید و دارم تو خارج کردن وسایل از آسانسور به منزل به پدر کمک می کنم:

 

توی این چند روز تعطیلی یک روز هم رفتیم تله سی یژ قزوین تفریح. ولی متاسفانه مشکل فنی داشت و کار نمی کرد این شد که همینطوری یکم چرخیدیم برگشتیم خونه شاکی البته بر خلاف گذشته تله سی یژ قزوین رو خیلی تبلیغ نمی کنم چون به نظرم رسید که خیلی برای بچه ها مناسب نباشه :

 

عکس گلهای حیاطمون رو هم که قبلا دیدید:

 

بعد از دیدن این دوتا عکس آخری بریم ببینیم میتونیم یک فکری به حال این بی اشتهای و لج بازی من بکنیم یا نهدرسخوان

متفکرمتفکرمتفکرمتفکرمتفکر

پسندها (16)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (21)

مامان فرخنده
19 تیر 95 15:48
عزيززززم كيان جون چقدر لاغر شدي تورو خدا غذات را بخور خيلي وزن كم كردي نميخواد شما مايكن بشي اميدوارم زودتر حالت خوب بشه ودوباره همون كيان توپولو بشي
مامان الی
20 تیر 95 10:08
انشالله همیشه سلامت باشی و لبت خندون باشه گل پسر
مامان شادمهر کوچولو
20 تیر 95 12:55
الهی بمیریم عزیزززززززم خدایا این مریضیها رو از کوچولوهای ما دور کن خیللللللللللی دووووووور انشالله زود زود خوب خوب بشی هم تپلیت برگرده هم اخلاق خوووووبت عزیزم کلی مواظب خودت باش خاله
خاله امیرحسین
20 تیر 95 14:17
وای وای کیان جان چه بلایی سر خودت آوردی عزیزم چقدر وزن کم کردی گفتن مایکنی خوبه نبرای همه عزیزم انشا.. زودتر برگردی مثل قبل
مامان آنیسا
20 تیر 95 15:57
آخی کیان جونم پس کو لپات ؟؟ چقدر لپات آب شده عزیزم واقعا تفاوت رو احساس کردیم خدابه داد مامان بابات برسه ولی اشکال نداره حالت که بهتر بشه دوباره زود وزنت برمیگرده سر جاش البته مامانی تو بچه ها بی اشتهایی به صورت دوره ای هست نیمخواد خیلی شور بزنی یه مکمل بهش بده یه خورده اشتهاش بهتر میشه
مامان بهی
20 تیر 95 16:25
ای وای عزیزم کیان توپولی چرا اذیت می کنی مامان بابارا چرا شما بچه ها با نخوردن اینقدر ما را اذیت می کنین منم درگیرم با نخوردن شایان و دوتا بچه کوچیک تورو خدا دعام کنین
مهدیه
20 تیر 95 18:45
آفرین به شما بهتون تبریک میگم واقعا خوب شد ک کوچولوتون وزنش نرمال شد خداروشکر
مامان نیکان
21 تیر 95 15:16
کیان جون نبینم مریضیتو خاله.ایشالله الان بهتری.دیگه چون شیطنتشون زیاد میشه وزن گیری کمتر میشه غصه نخورین.نیکان تو این سن12.ونیم کیلوشه.مهم بنیه بچه است که قوی باشه.شاید چون داروهای تقویتی هم زیاد میدید بهش یه کم بد اشتها کرده.البته نظر منه چون نیکان اینطور بچه ای بود.وای یاد آسانسور افتادم اگه یهو دربسته میشدکیان حتما میترسیدهمیشه به گردش وخوشی
کیمیا
22 تیر 95 9:47
وااای عزیزززززم چقدر لاغر شدی
مامان مهدیه
22 تیر 95 14:58
ایشالا زودتر خوب بشی عزیزم.وقتی بچه ها مریض میشن مامان باباها بیشتر مریضن.
مامان صدرا
22 تیر 95 19:55
اااااااااااااااااای جان کیان جونی انشالله به زودی خوب بشی خاله
شادی
23 تیر 95 11:05
الهیییییییی. ایشالا بلا به دور باشه و گل پسر همیشه سلامت باشه. هزار ماشالا بهش . خیلی ناز و دوست داشتنیه. ممنون که به ما سر زدی عزیزم.
مامان نسرین
23 تیر 95 12:50
آخی کیان جونم خدا بد نده لپات چی شدنانشاالله سریعتر حالت خوب شه عزیزم
مامان مریم
23 تیر 95 15:22
وااای فدات بشم مریض شدی..بیشتر مواظب باش خاله
ناهید
26 تیر 95 8:44
سلام..الهی...خاله جون رژیم گرفتن ومانکن شدنو بذار واسه زمان دانشجویی انشالله...الان خیلی زوده هر چند علیسینا هم مثه شما واسه دلبری! عجله داشت ... بلا دور باشه خدا نکنه هیچوقت شما بچه ها مریض شید که بابا مامانو بیچاره میکنید. وقتی علیسینا یه هو لاغر شده بود و من همش غصه میخوردم که بچم هیچی ازش نمونده خاله ها و عمه هاش واسه کم شدن ناراحتیم هی میگفتن در عوض خوشگل شده!!! من با خودم میگفتم ..واااا...مگه بچم قبلش زشت بود؟!! خاله جون...مامانا همیشه بچه هاشونو از نظر تیپ در حد برد پیت میبینن از نظر قیافه در حد یوزارسیف امیدوارم عکسهای سری بعدت همراه با برگشت وزن باشه...عزیزکم
مامان وبابای پارمیسا
26 تیر 95 9:14
اقا کیان خوشگلتر وخوش تیپ ترشدی ماشالله
مامانی گیتا جون
26 تیر 95 13:10
عزیزم ان شاا... که الان بهتری؟
مامان هدی
26 تیر 95 17:11
سلام الهی مردم چقدر وزن کم کردی کیان جون. انشالله که تنت همیشه خدا سالم و باشه و هیچ وقت گذرت به بیمارستان دکتر نیفته. تروخدا نبرینش آزمایش خون بگیرن. قبل ترها دکترا چی می کردن. هی آزمایش می نویسن. ما که تا حالا یه بارم از حسنا خون نگرفتیم حتی برای چکابش
رومینا
30 تیر 95 21:24
قربونت بشم . نمیدونی چقدر دلتنگت بودم . الهی نبینم مریض بشی . خوشحالم که باز حالت بهتر شده . بوووووووووووووووووس
مامان فدیا
2 مرداد 95 11:39
مامان کیان خیلی نگران نباش به نظر من چون پسری یهو قد کشیده بیشتر لاغر به نظر میاد تو اون دو تا عکس تفاوت قدش خیلی خیلی مشهود الانم ماشالا خیلی عالیو سالم و زیبا به نظر میاد گل پسرمون اما برای بخش لجبازی و اخلاق بد اگه راه حل پیدا کردی به منم بگید احتیاج فوری دارم
خاله امیرحسین
2 مرداد 95 14:32
سلام کیان جان خوبی عزیزم خوب خوب شدی دلم تنگ شده کجایی