آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 4 سال و 10 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

از بیمارستان تا خانه

1393/6/16 9:36
نویسنده : کیان و نیکا
1,118 بازدید
اشتراک گذاری

اون شب که من دنیا آمدم بچگی مامان متینم خیلی درد داشت، منم که هیجان زده شده بودم خیلی جیق داد میزدم . این شد که مامان فخری و مامان عفت موندن تو بیمارستان پیش منو مامان. بابا هم جیم شد رفت خونه خوابیدچشمک. فردایه اون روز یک خانومی از آتلیه بیمارستان آمد و یک عکس خوشگل از من گرفت و گذاشت رو تخته شاسی. بعدش منو بردن واکسن زدن یه آقا دکتریم اومد شومبولمو ختنه کرد. خیلی دردم گرفت گریهدکتر بد.

توی بیمارستان مثل آدم بزرگا با قاشق غذا می خوردم. به این صورت:

آخه گفتن اگه با شیشه شیر بخورم دیگه شیر مادرمو نمی خورم.

 

بعد از ظهر بابا عکس منو برد خونه زد رو دیوار اتاقم و یک تولدت مبارک زد رو در اتاقم.

اون شب هم با دوتا مامان بزرگام موندم تو بیمارستان . فردا بابای رفت برام شناسنامه گرفت و اسم کیانو رسما ثبت کرد. بعدش آمد بیمارستان و منو مامانو که مرخص کرده بودن آورد خونه. بابا بزرگم هماهنگ کرده بود که وقتی من رسیدم خونه یک بَبَیی رو قربانی کنند.متنظر( راستی شما آدم بزرگا چرا هر وقت خوشحال می شید گوسفندارو می کشید)

خلاصه به این ترتیب صدای فریاد من در خانه طنین انداز شد.جشن

البته الان خوابمخواب

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان سیما
2 آبان 93 15:18
وای عزیزم هزار ماشالله خدا حفظش کنه راستی نی نی ما هم حاجی ِ اما هنوز توو راهه نی نی کوچولوووو
کیان و نیکا
پاسخ
ایشالله با سلامتی دنیا بیاد
پیمان
6 فروردین 94 13:55
موش کوچولو
sara
22 فروردین 97 11:37
سلام من از وبلاگ شما خیلی خوشم اومد لطفا ادامه بدید😍