آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 4 سال و 12 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

ده روز پر کار

1393/6/16 14:51
نویسنده : کیان و نیکا
1,106 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از اینکه آمدیم خونه قرار شد که طبق سنت مامان فخری ده روز خونه ما بمونه و به مامانم کمک کنه. کمک که چه عرض کنم تقریبا تمام کارهای منو مامان فخری انجام می داد طفلک. تو این مدت کار منم این بود که هی بخورم بخوابمو و یک کار دیگه بکنمخندونک.

تا یک دو روز آرامش بر قرار بود. اما بعدش یهووو از در و دیوار مهمون بود که میومد خونه ما تا منو ببینن و تبریک بگن . خلاصه کلی مهمون شبانه روز می آمدن و میرفتن. باور کنید بعضی از مهمونارو حتی مامانم دقیق نمی شناختسوال.

میدونید من عمه که ندارم یک دونه خاله دارم که اونم بیشتر وقتا سرکار بود. این بود که برای خدمت به مهمونا نیرو کم داشتیم. بیشتر روزا خود بابام میموند خونه کمک می کرد. اما دست آخری خیلی کیف داد. تو این ده روز یه چند میلیونی کاسبی کردمقوی$$$. به به دست همه مهمونا درد نکه. بعضیاشون کادوهای خوشگل خوشگل برام آوردندلغک

ما هم به هر کدوم از مهمونا یک دونه گیفت می دادیم.

تو روز پنجم بود که مامانی منو برد تا ازم برای آزمایش خون گرفتند.

تو روز هفتمم بند ناف من افتاد و یکم دردای منم کم شد.

بند ناف آقا کیان

 

اینم جاشدرسخوان

تو این وسطا خاله منصوره که خانوم حمید دائیم می باشه ناخونهای دستمو گرفت که تو صورتم چنگ نندازم

بعد از این چند روز منو مامان مهاجرت کردیم به خونه مامان بزرگ و بابا رو تنها گذاشتیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

پیمان
6 فروردین 94 13:56
چه نازه