تولد دوسالگی
بالاخره بعد از دوسال تلاش و کوشش، صاف کردن دهان پدر و مادر، بی خوابی دادن بهشون، رژه رفتن رو اعصابشون، دادن استرس به روح و روانشون خالی کردن جیباشون و از همه مهمتر هدیه کردن عشق محبت بهشون اینجانب دوساله شدم
و به همین مناسبت مامانی منو برداشت و برد مرکز بهداشت برای اندازه گیری قد و وزن . نتیجه اینکه قدم از شش ماه پیش تا کنون 6 سانتی متر رشد کرده بود و به 85 سانتی متر رسیده بود. وزنم هم با 100 گرم کاهش به 11 کیلو رسیده بود. علتش رو هم باید در انجام ورزش های سنگین از جمله صخره نوردی، مبل نوردی، بابا نوردی، مامان نوردی، دویدن بدون توقف حتی در زمان خوردن غذا، رقصیدن با هر نوع آهنگی از جمله موزیک قبل از پخش اخبار ، موزیک ماشینهای عبوری در خیابان و حتی صدای برخورد قابلمه با زمین دونست. البته نخوردن صبحنه نهار شام به میزان کافی و پرکردن شکم با آب سد (آب سرد) هم تاثیر بسزایی داشته است.
البته باید بگم قبل از همه اینها بابا و مامان تصمیم گرفتند که یک جشن تولد کوچولو برای من بگیرند . لذا اول از همه یک تم تولد برام انتخاب کردند به اسم خرس پوه و بعدش یک کیک سفارش دادن و توی رستوران مورد علاقه من یک میز رزرو کردند. بعدش هم بابایی با خرید یک سری لوازم شروع کرد به تزئین خونه برای گرفتن جشن تولد
نتیجه کار بابایی هم شد یک همچین چیزی:
البته با توجه به اینکه سال گذشته موقع باد کردن بادکنکها چشم بابایی آسیب دید و امسال یکم ترس داشت ، امسال مامانی تو بادکنکهام پوف کرد
این هم از کیک تولد با تم خرس پوه:
بعدشم که مهمونامون آمدند، به من هم که خیلی خوش گذشت.این هم عکسهاش:
اول خودم
مامان وبابا
به علاوه بابا عباس و مامان فخری:
بابا رضا مامان عفت و عمو احسان
خواهر برادرها با همدیگه
من و خاله مریم در مدل های مختلف
اینجا هم دارم شمع کیکمو فوت میکنم
حالا با کارد کیک تولد رو برای مهمونا ببرم که اونو نوش جان کنند
شیرین ترین لحظه هم موقع باز کردن کادوهاست
من که فقط تا ده بلدم بشمرم پس بقیشو چکار کنم
دایی حمید دستت درد نکنه ببین چه دست فرمان خوبی هم دارم
دست آخر هم مهمونامونو بردیم همون رستورانی که من خیلی دوستش دام یعنی رستوران: تا شر (تالار شهر)
و در آخر هم یادی کنیم از پارسال همین موقع که من حسابی توپل بودمو. کارم فقط خوردن خوابیدن بود