دیگه دندونهام تکمیل شد
با آمدن ماه مهر آخرین دندون من هم نیش زد و با این حساب الان دیگه من بیست عدد دندون دارم یعنی الان دیگه همه چی میتونم بخورم.(البته اگر بخورم)
دیگه براتون بگم که جمله های تا سه کلمه رو هم میتونم بگم مثلا:
ماما دیگه بس (مامان دیگه بسه)
باز شو کد (باز شروع کرد)
بابا بِیم تاشر (بابا بریم تالار شهر)
خالا مَیَم بیا (خاله مریم بیا)
ماما خاوم (مامان خانوم)
بابا بی بان (بابا پیمان)
ی دو س (یک دو سه)
هروقت هم به دنبال اسم کسی یک جون اضافه کنم یعنی اینکه کارم پیشش گیره و می خوام ببخشید یک جورایی خرش کنم
مامانی میگه کیان می می نخور بابایی ببینه دعوا میکنه. تا بابایی رو میبینم سری می می رو پشتم پنهان میکنم میگه. می می نیس قایم قایم
عاشق اینم که یکی خواب باشه بپرم رو شیکمش پدرش در بیاد
از شیطنت هام که بگذریم ماه مهر تولد مامان بابا هم هست که کلی گردش و تفریح، رستوران توشه
این هم هدیه بابایی که برای مامان خریده بود:
البته مامانی هم برای بابایی یک S6 خرید چون گوشیش دیگه خیلی زاقارت شده بود صفحه اش هم ترک خورده بود.
این جا هم به انتخاب اینجانب رفتیم تالار شهر و من دارم برای خودم صفا میکنم:
و البته مطابق معمول غذا هم نمی خورم:
یک شب هم مامان بزرگ و خاله مامانم هم مهمون ما بودن:
خاله مریم هم مثل همیشه مسئول ریختن چایی هستند.
بنده به مطالعه هم علاقه زیادی دارم و اخیرا دیگه کتابامو پاره نمیکنم:
به حیوانات هم خیلی علاقه دارم. این بچه گربه رو با بابایی تو پارک پیدا کردیم رفتیم براش بستنی خریدیم دادم خورد کلی کیف کرد
یک روز داشتم تو ماشینم بازی می کردم، کلید های مختلف رو فشار میدادم ، یک هو دیدم ماشین شروع کرد به حرکت کردن. وای خدا خیلی جالب بود آخه تا اون روز من نمیدونستم که ماشینم حرکت میکه .فکر میکردم فقط آهنگ میزنه.از اون روز به بعد خدا به داد مامانم برسه
این هم لحظه ای که این کشف رو کردم. از نگاهم کاملا مشخصه که چقدر هیجان زده شدم
داستان سوسک
مهمترین مسئله ای که باید بهتون بگم اینکه مامانم شدیدا به داشتن پسری مثل من افتخار میکنه. چرا که با داشتن پسر شجاعی مثل من دیگه لازم نیست از سوسک بترسه.
یک شب منو بابایی رفته بودیم پائین خونه مامان عفت اینا که تلفن زنگ زد. من گوشی رو برداشتم و دیدم که مامان متین از پشت گوشی داد میزنه بگو بابا بیاد بالا یک سوسک گنده آمده خونه. من هم سریع تلفن رو پرت کردم زمین و با هیجان به بابایی گفتم بم بالا بم بالا(بریم بالا بریم بالا) جوجو آمد جو جو آمد. بعد از اینکه رفتیم بالا دیدیم که یک سوسک گنده آمده که مامان رو بخوره. اونجا بود که بابایی در حالی که من مدام داد میزدم بابا من بابامن، رفت سوسک رو چلاق کرد. بعدش مگس کش رو داد دست من و گفت: پسرم امشب تو باید خودتو ثابت کنی برو جلو کارش رو تموم کن . بکوشششششششش . بکوشششششششششششش. من هم مگس کش رو گرفتم و چنان ضربات محکمی بر سوسک بیچاره که در حال فرار بود زدم که تکه تکه شد وقتی رفتم برشدارم بابایی گفت پسر با دست نه نه نه با دستمال برش دار. من هم بادست مال برش داشتم و پرتش کردم تو سطل زباله.
اون شب پدرم در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت پسرم من به تو افتخار میکنم .سپس به من یک لقب اعطا کرد. شوالیه سوسک کش
و در پایان این هم عکس آخر:
شوالیه سوسک کش