فروردین 96
وقتی که ما تو خوابیم آقا پلیسم تو خوابه
ما تو خواب ناز هستیم اون در حال شکار نیست
آقا پلیسه تنبله با دزدا بد میجنگه
این وضعیت شعر خوندن منه یعنی هر شعری که به من یاد میدن. دوست دارم برعکس بخونمش، ملت حرص بخورن من کیف کنم.
وقتی میگن کیان لباس بپوش بریم بیرون.
میگم: نه شما برید من می خوام خونه بمونم
وقتی میگن کیان بریم خونه.
میگم: نه شما برید خونه من خونه نمیام.
بابایی: کیان این کار رو نکن
من: نه این کار منه
بابایی: کیان این کار رو انجام بده
من: نه خودت بکن
کلا با همه چی مخالفم و از این مخالفت لذت میبرم . به همه دستور میدم و بعضی وقتها هم زور میگم. توی ماشین که میشینم دوست دارم جلو بشینم بعدش مدام با بابایی دعوا میکنم.
مثلا: بابا فرمون رو ول نکن . بابا دنده رو ول کن بزار کارشو بکنه. بابا گاز بده . بابا برای این ماشینه بوق بزن از جلوی ما بره کنار. بابا بزن دنده عبق (دنده عقب) . بابا میشه لفطا (لطفا) آهسته بری. بابا ..........
خلاصه که با همچی کار دارم. این روزها که مامان فخری پاشو عمل کرده روزها که مامان و بابا میرن سر کار، منم میم پایین پیش مامان عفت و بابا رضا میمونم. اونجا هرچی که من میگم گوش میکنند و هرکاری هم که دلم بخواد انجام میدم. کسی هم نمیتونه بهم چیزی بگه. طفلک بابا رضا برای خوشحال کردن من دست به هرکاری میزنه البته من هم خیلی دوستش دارم
هر سال بعد از عید توی پارک مشاهیر قزوین نمایشگاه گلهای لاله برگزار میشه که خیلی قشنگه امسال پارک ملاخلیل هم بهش اضافه شد که خیلی خوب و جالب بود. چند تا عکس براتون بزارم ببینید:
(اینکه دارم دندونامو نشون میدم یک مدل فیگور مخصوص خودمه)
این روزها هوا هم که برای گردش و تفریح کردن عالی شده . جون میده آدم همش بره بیرون
این عکس فکر کنم برای پوستر کادیداتوریم تو انتخابات ریاست جمهوری خوب باشه
ایشون آرامش جون هستند دختر دختر عموی بابایی که من خیلی باهش دوست شدم
این هم آبنمای قشنگ خونه جدیدشون:
این هم چند تا عکس خوشگل از خودم: