ادامه فروردین 95
و اما در ادامه فروردین ماه یک عروسی هم داشتیم که نشده بود عکسهاشو براتون بزارم. اوایل فروردین عروسی دختر خاله مامانی بود . فکر کنم هم عروس وهم داماد عاشق ته دیگ خوردن بودنند، چون اینقدر شب عروسیشون بارون آمد که نزدیک بود دنیا رو آب ببره . عروس که دختر خاله مامان باشه اصالتا قزوینی بود و ساکن اصفهان . داماد هم اصالتا یزدی بود و ساکن مشهد . وچون اینا تو تهران همدیگه رو پیدا کرده بودند و برای این که بین اقوام مختلف ایرانی اعم از قزوینی، اصفهانی، یزدی، مشهدی، اختلافی پیش نیاد تصمیم گرفتن که عروسی رو تهران بگیرند و ساکن تهران بشند. این شد که روز عروسی ما شنا کنان خودمونو به تهران رسونیم . شنا که میگم یعنی از ...
نویسنده :
کیان و نیکا
15:49